به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

اوحدالدین کرمانی

اوحدالدین کرمانیالباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا البابشمارهٔ ۱۹۹: تا هست دلم بر غم تو دست آموز

2610عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

تا هست دلم بر غم تو دست آموز
دیده همه گریه گشت و جانم همه سوز
بس زود بزد دست اجل در پایش
عمری که چنین به سر شود روز به روز

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۱۹۸: درمان چه کنی اگر تو درمانی سوز 2شمارهٔ ۱۹۹: تا هست دلم بر غم تو دست آموز 3شمارهٔ ۲۰۰: بر آتش سَودای تو ای جان افروز 4شمارهٔ ۲۰۱: من دل زتو برنمی کنم فارغ باش 5شمارهٔ ۲۰۲: ای عشق تو داده خواب مستانه به عقل 6شمارهٔ ۲۰۳: بگذار شبی که بر تو فرمان بدهم 7شمارهٔ ۲۰۴: از عشق چنان است دل مسکینم 8شمارهٔ ۲۰۵: از هر عاشق وصف دلالی شنوم 9شمارهٔ ۲۰۶: پیش سخن و مذهب و کیشت میرم 10شمارهٔ ۲۰۷: پیش از تو دل از جان و جهان برگیرم 11شمارهٔ ۲۰۸: گر من به مثل چو خضر جاوید زیَم 12شمارهٔ ۲۰۹: گه بوی خوشت زپیرهن می شنوم 13شمارهٔ ۲۱۰: می آیم وز شوق چنان می افتم 14شمارهٔ ۲۱۱: باد تو به هر صبوح مفتوح من است 15شمارهٔ ۲۱۲: چشمی دارم همه پر از صورت دوست 16شمارهٔ ۲۱۳: جانم چو به چشم دل درو معنی دید 17شمارهٔ ۲۱۴: در شهر ظریف و خوب روی ارچه بسی اس ...18شمارهٔ ۲۱۵: یاری دارم که جسم و جان صورت اوست 19شمارهٔ ۲۱۶: از صورت اگر چه طبع سرکش نشود 20شمارهٔ ۲۱۷: تو صورت و معنی به حقیقت بشناس 21شمارهٔ ۲۱۸: بیهوده مدام در تک و تاز ممان 22شمارهٔ ۲۱۹: در صورت خوب دید باید معنی 23شمارهٔ ۲۲۰: آن چیست که در چشم دل آید معنی 24شمارهٔ ۲۲۱: از مادر معنی چو نزاید معنی 25شمارهٔ ۲۲۲: زان می نگرم به چشم سر در صورت 26شمارهٔ ۲۲۳: العمر مضی وفاتنی المطلوبُ 27شمارهٔ ۲۲۴: القلب الی لقایکم یَرتاحُ 28شمارهٔ ۲۲۵: یا حاسب هل تعلم ماذا تَصنَع 29شمارهٔ ۲۲۶: هرگز نرود مهر تو پاک از دل من 30شمارهٔ ۲۲۷: سودای تو را خود سر و سامانی نیست 31شمارهٔ ۲۲۸: زان روز که چشم من به رویت نگریست 32شمارهٔ ۲۲۹: تا دست وصال تو نگیرم در دست 33شمارهٔ ۲۳۰: امروز که یار من مرا مهمان است 34شمارهٔ ۲۳۱: در حسرت آنم که شبی در کویت 35شمارهٔ ۲۳۲: امروز هر آن کسی که گل می بوید 36شمارهٔ ۲۳۳: دریاب اگر دسترسی خواهد بود 37شمارهٔ ۲۳۴: بر من سپه هجر تو پیروز مباد 38شمارهٔ ۲۳۵: گفتم که زرخ پردهٔ عزّت بردار 39شمارهٔ ۲۳۶: دست من و دامن تو امشب زنهار 40شمارهٔ ۲۳۷: ای شب تو ره وصل سحرگه مَسپَر 41شمارهٔ ۲۳۸: آن شب که زبختم گرهی بگشاید 42شمارهٔ ۲۳۹: من در غم تو مُردم و تو بی غم از ا ...43شمارهٔ ۲۴۰: بالله ترفقوا بقلب مجروح 44شمارهٔ ۲۴۱: بی دیدن تو بیم هلاک است مرا 45شمارهٔ ۲۴۲: تا مهر تو در سینه نهان است مرا 46شمارهٔ ۲۴۳: شمع ارچه زآتش همه تن پر نور است 47شمارهٔ ۲۴۴: هنگام وداع آمد آن سرو بلند 48شمارهٔ ۲۴۵: یارم به سفر چو راه رفتن بگزید 49شمارهٔ ۲۴۶: روزی دو سه از وصل تو بودم دلشاد 50شمارهٔ ۲۴۷: گر ماه شوی به جز محاقی نبود 51شمارهٔ ۲۴۸: وصل ارچه که دیده را منوّر دارد 52شمارهٔ ۲۴۹: صحرای جهان بی تو مرا تنگ آید 53شمارهٔ ۲۵۰: شب دوش نقاب قیر بر رخ چو کشید 54شمارهٔ ۲۵۱: داماد خیال را نثاری نرسد 55شمارهٔ ۲۵۲: یار ارچه زمن هیچ نمی آرد یاد 56شمارهٔ ۲۵۳: ماییم زدل دور و ز دلبر مهجور 57شمارهٔ ۲۵۴: او را چه تمتّع از جوانی باشد 58شمارهٔ ۲۵۵: چون دید دل من اثر سوز فراق 59شمارهٔ ۲۵۶: ای دلبر قصّاب نه سر می دهیَم 60شمارهٔ ۲۵۷: سرمایهٔ عمر عاقلان یک نفس است 61شمارهٔ ۲۵۸: مردار چه به کار خویش سرگردان است 62شمارهٔ ۲۵۹: خه خه به چه گشته ای چنین دشمن دوس ...63شمارهٔ ۲۶۰: اینها که زاسرار قدَر بی خبرند 64شمارهٔ ۲۶۱: گل گفت چو رخت ما به صحرا فکنند 65شمارهٔ ۲۶۲: یاری که به وقت کار در کار آید 66شمارهٔ ۲۶۳: ای دل همه آن بکن که رایت باشد 67شمارهٔ ۲۶۴: با هر بد و نیک وا نوازیم به طبع 68شمارهٔ ۲۶۵: چون آتش و آب بردباری نکنی 69شمارهٔ ۲۶۶: چندت گویم گر سر مردم داری 70شمارهٔ ۲۶۷: هرگه که تو با فرشته بین بنشینی 71شمارهٔ ۲۶۸: آن کس که برای فقر بربست کمر 72شمارهٔ ۲۶۹: دوش این چشمم که دُرّ مکنون می ریخ ...73شمارهٔ ۲۷۰: هر کاو رقمی زعقل بر دل بنگاشت 74شمارهٔ ۲۷۱: مقصود ز روزگار این یک نفس است 75شمارهٔ ۲۷۲: ای همنفسان فعل اجل می دانید 76شمارهٔ ۲۷۳: گفتم که مگر تخم هوس کاشتنی است 77شمارهٔ ۲۷۴: آن یار که منزلگه او قلب آمد 78شمارهٔ ۲۷۵: عنبر که نه آن تست لادن به ازوست 79شمارهٔ ۲۷۶: دردا که زعمر مایهٔ سود نماند 80شمارهٔ ۲۷۷: بیماری دل نمی توان پنهان کرد 81شمارهٔ ۲۷۸: دست دل اگر به دامن یار زنیم 82شمارهٔ ۲۷۹: خوبان همه گردن نفرازند آخر 83شمارهٔ ۲۸۰: هنگام گل آمد به تماشا نرویم؟84شمارهٔ ۲۸۱: مادام که جویی تو حقیقت زمجاز 85شمارهٔ ۲۸۲: یاری که نشد مرا به فرمان همه عمر 86شمارهٔ ۲۸۳: چون باد زمن می گذری چه توان کرد 87شمارهٔ ۲۸۴: هر بد که توان کاشت تو آن کاشته ای 88شمارهٔ ۲۸۵: کو عقل که بندی زهوس بگشاید 89شمارهٔ ۲۸۶: کو دست که بند بسته بگشاید ازو 90شمارهٔ ۲۸۷: آن را که دمی دمی به جانی ارزد 91شمارهٔ ۲۸۸: کامل نشوی تو با قرین ناقص 92شمارهٔ ۲۸۹: با دشمن و با دوست نه صلح است و نه ...93شمارهٔ ۲۹۰: چون گوی دلم نزد تو دلجوی افتاد 94شمارهٔ ۲۹۱: ای من زتو در هر دهنی، نیک است این 95شمارهٔ ۲۹۲: با گل گفتم قدر عزیزان داری 96شمارهٔ ۲۹۳: با من بت من هیچ نکو عهد نشد

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ