به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

اوحدالدین کرمانی

اوحدالدین کرمانیالباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا البابشمارهٔ ۲۱۲: چشمی دارم همه پر از صورت دوست

1990عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

چشمی دارم همه پر از صورت دوست
با دیده مرا خوش است چون دوست دروست
از دیده به دوست فرق کردن نه نکوست
یا اوست به جای دیده یا دیده خود اوست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۱۱: باد تو به هر صبوح مفتوح من است 2شمارهٔ ۲۱۲: چشمی دارم همه پر از صورت دوست 3شمارهٔ ۲۱۳: جانم چو به چشم دل درو معنی دید 4شمارهٔ ۲۱۴: در شهر ظریف و خوب روی ارچه بسی اس ...5شمارهٔ ۲۱۵: یاری دارم که جسم و جان صورت اوست 6شمارهٔ ۲۱۶: از صورت اگر چه طبع سرکش نشود 7شمارهٔ ۲۱۷: تو صورت و معنی به حقیقت بشناس 8شمارهٔ ۲۱۸: بیهوده مدام در تک و تاز ممان 9شمارهٔ ۲۱۹: در صورت خوب دید باید معنی 10شمارهٔ ۲۲۰: آن چیست که در چشم دل آید معنی 11شمارهٔ ۲۲۱: از مادر معنی چو نزاید معنی 12شمارهٔ ۲۲۲: زان می نگرم به چشم سر در صورت 13شمارهٔ ۲۲۳: العمر مضی وفاتنی المطلوبُ 14شمارهٔ ۲۲۴: القلب الی لقایکم یَرتاحُ 15شمارهٔ ۲۲۵: یا حاسب هل تعلم ماذا تَصنَع 16شمارهٔ ۲۲۶: هرگز نرود مهر تو پاک از دل من 17شمارهٔ ۲۲۷: سودای تو را خود سر و سامانی نیست 18شمارهٔ ۲۲۸: زان روز که چشم من به رویت نگریست 19شمارهٔ ۲۲۹: تا دست وصال تو نگیرم در دست 20شمارهٔ ۲۳۰: امروز که یار من مرا مهمان است 21شمارهٔ ۲۳۱: در حسرت آنم که شبی در کویت 22شمارهٔ ۲۳۲: امروز هر آن کسی که گل می بوید 23شمارهٔ ۲۳۳: دریاب اگر دسترسی خواهد بود 24شمارهٔ ۲۳۴: بر من سپه هجر تو پیروز مباد 25شمارهٔ ۲۳۵: گفتم که زرخ پردهٔ عزّت بردار 26شمارهٔ ۲۳۶: دست من و دامن تو امشب زنهار 27شمارهٔ ۲۳۷: ای شب تو ره وصل سحرگه مَسپَر 28شمارهٔ ۲۳۸: آن شب که زبختم گرهی بگشاید 29شمارهٔ ۲۳۹: من در غم تو مُردم و تو بی غم از ا ...30شمارهٔ ۲۴۰: بالله ترفقوا بقلب مجروح 31شمارهٔ ۲۴۱: بی دیدن تو بیم هلاک است مرا 32شمارهٔ ۲۴۲: تا مهر تو در سینه نهان است مرا 33شمارهٔ ۲۴۳: شمع ارچه زآتش همه تن پر نور است 34شمارهٔ ۲۴۴: هنگام وداع آمد آن سرو بلند 35شمارهٔ ۲۴۵: یارم به سفر چو راه رفتن بگزید 36شمارهٔ ۲۴۶: روزی دو سه از وصل تو بودم دلشاد 37شمارهٔ ۲۴۷: گر ماه شوی به جز محاقی نبود 38شمارهٔ ۲۴۸: وصل ارچه که دیده را منوّر دارد 39شمارهٔ ۲۴۹: صحرای جهان بی تو مرا تنگ آید 40شمارهٔ ۲۵۰: شب دوش نقاب قیر بر رخ چو کشید 41شمارهٔ ۲۵۱: داماد خیال را نثاری نرسد 42شمارهٔ ۲۵۲: یار ارچه زمن هیچ نمی آرد یاد 43شمارهٔ ۲۵۳: ماییم زدل دور و ز دلبر مهجور 44شمارهٔ ۲۵۴: او را چه تمتّع از جوانی باشد 45شمارهٔ ۲۵۵: چون دید دل من اثر سوز فراق 46شمارهٔ ۲۵۶: ای دلبر قصّاب نه سر می دهیَم 47شمارهٔ ۲۵۷: سرمایهٔ عمر عاقلان یک نفس است 48شمارهٔ ۲۵۸: مردار چه به کار خویش سرگردان است 49شمارهٔ ۲۵۹: خه خه به چه گشته ای چنین دشمن دوس ...50شمارهٔ ۲۶۰: اینها که زاسرار قدَر بی خبرند 51شمارهٔ ۲۶۱: گل گفت چو رخت ما به صحرا فکنند 52شمارهٔ ۲۶۲: یاری که به وقت کار در کار آید 53شمارهٔ ۲۶۳: ای دل همه آن بکن که رایت باشد 54شمارهٔ ۲۶۴: با هر بد و نیک وا نوازیم به طبع 55شمارهٔ ۲۶۵: چون آتش و آب بردباری نکنی 56شمارهٔ ۲۶۶: چندت گویم گر سر مردم داری 57شمارهٔ ۲۶۷: هرگه که تو با فرشته بین بنشینی 58شمارهٔ ۲۶۸: آن کس که برای فقر بربست کمر 59شمارهٔ ۲۶۹: دوش این چشمم که دُرّ مکنون می ریخ ...60شمارهٔ ۲۷۰: هر کاو رقمی زعقل بر دل بنگاشت 61شمارهٔ ۲۷۱: مقصود ز روزگار این یک نفس است 62شمارهٔ ۲۷۲: ای همنفسان فعل اجل می دانید 63شمارهٔ ۲۷۳: گفتم که مگر تخم هوس کاشتنی است 64شمارهٔ ۲۷۴: آن یار که منزلگه او قلب آمد 65شمارهٔ ۲۷۵: عنبر که نه آن تست لادن به ازوست 66شمارهٔ ۲۷۶: دردا که زعمر مایهٔ سود نماند 67شمارهٔ ۲۷۷: بیماری دل نمی توان پنهان کرد 68شمارهٔ ۲۷۸: دست دل اگر به دامن یار زنیم 69شمارهٔ ۲۷۹: خوبان همه گردن نفرازند آخر 70شمارهٔ ۲۸۰: هنگام گل آمد به تماشا نرویم؟71شمارهٔ ۲۸۱: مادام که جویی تو حقیقت زمجاز 72شمارهٔ ۲۸۲: یاری که نشد مرا به فرمان همه عمر 73شمارهٔ ۲۸۳: چون باد زمن می گذری چه توان کرد 74شمارهٔ ۲۸۴: هر بد که توان کاشت تو آن کاشته ای 75شمارهٔ ۲۸۵: کو عقل که بندی زهوس بگشاید 76شمارهٔ ۲۸۶: کو دست که بند بسته بگشاید ازو 77شمارهٔ ۲۸۷: آن را که دمی دمی به جانی ارزد 78شمارهٔ ۲۸۸: کامل نشوی تو با قرین ناقص 79شمارهٔ ۲۸۹: با دشمن و با دوست نه صلح است و نه ...80شمارهٔ ۲۹۰: چون گوی دلم نزد تو دلجوی افتاد 81شمارهٔ ۲۹۱: ای من زتو در هر دهنی، نیک است این 82شمارهٔ ۲۹۲: با گل گفتم قدر عزیزان داری 83شمارهٔ ۲۹۳: با من بت من هیچ نکو عهد نشد

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ