به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

اوحدالدین کرمانی

اوحدالدین کرمانیالباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا البابشمارهٔ ۲۱۴: در شهر ظریف و خوب روی ارچه بسی است

2010عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

در شهر ظریف و خوب روی ارچه بسی است
خوبی چو به معنی نبود شاهد نیست
تا ظن نبری که هست شاهد صورت
صورت همه زحمت است و شاهد معنی است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۱۳: جانم چو به چشم دل درو معنی دید 2شمارهٔ ۲۱۴: در شهر ظریف و خوب روی ارچه بسی اس ...3شمارهٔ ۲۱۵: یاری دارم که جسم و جان صورت اوست 4شمارهٔ ۲۱۶: از صورت اگر چه طبع سرکش نشود 5شمارهٔ ۲۱۷: تو صورت و معنی به حقیقت بشناس 6شمارهٔ ۲۱۸: بیهوده مدام در تک و تاز ممان 7شمارهٔ ۲۱۹: در صورت خوب دید باید معنی 8شمارهٔ ۲۲۰: آن چیست که در چشم دل آید معنی 9شمارهٔ ۲۲۱: از مادر معنی چو نزاید معنی 10شمارهٔ ۲۲۲: زان می نگرم به چشم سر در صورت 11شمارهٔ ۲۲۳: العمر مضی وفاتنی المطلوبُ 12شمارهٔ ۲۲۴: القلب الی لقایکم یَرتاحُ 13شمارهٔ ۲۲۵: یا حاسب هل تعلم ماذا تَصنَع 14شمارهٔ ۲۲۶: هرگز نرود مهر تو پاک از دل من 15شمارهٔ ۲۲۷: سودای تو را خود سر و سامانی نیست 16شمارهٔ ۲۲۸: زان روز که چشم من به رویت نگریست 17شمارهٔ ۲۲۹: تا دست وصال تو نگیرم در دست 18شمارهٔ ۲۳۰: امروز که یار من مرا مهمان است 19شمارهٔ ۲۳۱: در حسرت آنم که شبی در کویت 20شمارهٔ ۲۳۲: امروز هر آن کسی که گل می بوید 21شمارهٔ ۲۳۳: دریاب اگر دسترسی خواهد بود 22شمارهٔ ۲۳۴: بر من سپه هجر تو پیروز مباد 23شمارهٔ ۲۳۵: گفتم که زرخ پردهٔ عزّت بردار 24شمارهٔ ۲۳۶: دست من و دامن تو امشب زنهار 25شمارهٔ ۲۳۷: ای شب تو ره وصل سحرگه مَسپَر 26شمارهٔ ۲۳۸: آن شب که زبختم گرهی بگشاید 27شمارهٔ ۲۳۹: من در غم تو مُردم و تو بی غم از ا ...28شمارهٔ ۲۴۰: بالله ترفقوا بقلب مجروح 29شمارهٔ ۲۴۱: بی دیدن تو بیم هلاک است مرا 30شمارهٔ ۲۴۲: تا مهر تو در سینه نهان است مرا 31شمارهٔ ۲۴۳: شمع ارچه زآتش همه تن پر نور است 32شمارهٔ ۲۴۴: هنگام وداع آمد آن سرو بلند 33شمارهٔ ۲۴۵: یارم به سفر چو راه رفتن بگزید 34شمارهٔ ۲۴۶: روزی دو سه از وصل تو بودم دلشاد 35شمارهٔ ۲۴۷: گر ماه شوی به جز محاقی نبود 36شمارهٔ ۲۴۸: وصل ارچه که دیده را منوّر دارد 37شمارهٔ ۲۴۹: صحرای جهان بی تو مرا تنگ آید 38شمارهٔ ۲۵۰: شب دوش نقاب قیر بر رخ چو کشید 39شمارهٔ ۲۵۱: داماد خیال را نثاری نرسد 40شمارهٔ ۲۵۲: یار ارچه زمن هیچ نمی آرد یاد 41شمارهٔ ۲۵۳: ماییم زدل دور و ز دلبر مهجور 42شمارهٔ ۲۵۴: او را چه تمتّع از جوانی باشد 43شمارهٔ ۲۵۵: چون دید دل من اثر سوز فراق 44شمارهٔ ۲۵۶: ای دلبر قصّاب نه سر می دهیَم 45شمارهٔ ۲۵۷: سرمایهٔ عمر عاقلان یک نفس است 46شمارهٔ ۲۵۸: مردار چه به کار خویش سرگردان است 47شمارهٔ ۲۵۹: خه خه به چه گشته ای چنین دشمن دوس ...48شمارهٔ ۲۶۰: اینها که زاسرار قدَر بی خبرند 49شمارهٔ ۲۶۱: گل گفت چو رخت ما به صحرا فکنند 50شمارهٔ ۲۶۲: یاری که به وقت کار در کار آید 51شمارهٔ ۲۶۳: ای دل همه آن بکن که رایت باشد 52شمارهٔ ۲۶۴: با هر بد و نیک وا نوازیم به طبع 53شمارهٔ ۲۶۵: چون آتش و آب بردباری نکنی 54شمارهٔ ۲۶۶: چندت گویم گر سر مردم داری 55شمارهٔ ۲۶۷: هرگه که تو با فرشته بین بنشینی 56شمارهٔ ۲۶۸: آن کس که برای فقر بربست کمر 57شمارهٔ ۲۶۹: دوش این چشمم که دُرّ مکنون می ریخ ...58شمارهٔ ۲۷۰: هر کاو رقمی زعقل بر دل بنگاشت 59شمارهٔ ۲۷۱: مقصود ز روزگار این یک نفس است 60شمارهٔ ۲۷۲: ای همنفسان فعل اجل می دانید 61شمارهٔ ۲۷۳: گفتم که مگر تخم هوس کاشتنی است 62شمارهٔ ۲۷۴: آن یار که منزلگه او قلب آمد 63شمارهٔ ۲۷۵: عنبر که نه آن تست لادن به ازوست 64شمارهٔ ۲۷۶: دردا که زعمر مایهٔ سود نماند 65شمارهٔ ۲۷۷: بیماری دل نمی توان پنهان کرد 66شمارهٔ ۲۷۸: دست دل اگر به دامن یار زنیم 67شمارهٔ ۲۷۹: خوبان همه گردن نفرازند آخر 68شمارهٔ ۲۸۰: هنگام گل آمد به تماشا نرویم؟69شمارهٔ ۲۸۱: مادام که جویی تو حقیقت زمجاز 70شمارهٔ ۲۸۲: یاری که نشد مرا به فرمان همه عمر 71شمارهٔ ۲۸۳: چون باد زمن می گذری چه توان کرد 72شمارهٔ ۲۸۴: هر بد که توان کاشت تو آن کاشته ای 73شمارهٔ ۲۸۵: کو عقل که بندی زهوس بگشاید 74شمارهٔ ۲۸۶: کو دست که بند بسته بگشاید ازو 75شمارهٔ ۲۸۷: آن را که دمی دمی به جانی ارزد 76شمارهٔ ۲۸۸: کامل نشوی تو با قرین ناقص 77شمارهٔ ۲۸۹: با دشمن و با دوست نه صلح است و نه ...78شمارهٔ ۲۹۰: چون گوی دلم نزد تو دلجوی افتاد 79شمارهٔ ۲۹۱: ای من زتو در هر دهنی، نیک است این 80شمارهٔ ۲۹۲: با گل گفتم قدر عزیزان داری 81شمارهٔ ۲۹۳: با من بت من هیچ نکو عهد نشد

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ