به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

اوحدالدین کرمانی

اوحدالدین کرمانیالباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا البابشمارهٔ ۲۰۱: من دل زتو برنمی کنم فارغ باش

1950عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

من دل زتو برنمی کنم فارغ باش
در پای تو سر می فکنم فارغ باش
تا در تنم از جان رمقی خواهد بود
من بی تو یکی دم نزنم فارغ باش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۰۰: بر آتش سَودای تو ای جان افروز 2شمارهٔ ۲۰۱: من دل زتو برنمی کنم فارغ باش 3شمارهٔ ۲۰۲: ای عشق تو داده خواب مستانه به عقل 4شمارهٔ ۲۰۳: بگذار شبی که بر تو فرمان بدهم 5شمارهٔ ۲۰۴: از عشق چنان است دل مسکینم 6شمارهٔ ۲۰۵: از هر عاشق وصف دلالی شنوم 7شمارهٔ ۲۰۶: پیش سخن و مذهب و کیشت میرم 8شمارهٔ ۲۰۷: پیش از تو دل از جان و جهان برگیرم 9شمارهٔ ۲۰۸: گر من به مثل چو خضر جاوید زیَم 10شمارهٔ ۲۰۹: گه بوی خوشت زپیرهن می شنوم 11شمارهٔ ۲۱۰: می آیم وز شوق چنان می افتم 12شمارهٔ ۲۱۱: باد تو به هر صبوح مفتوح من است 13شمارهٔ ۲۱۲: چشمی دارم همه پر از صورت دوست 14شمارهٔ ۲۱۳: جانم چو به چشم دل درو معنی دید 15شمارهٔ ۲۱۴: در شهر ظریف و خوب روی ارچه بسی اس ...16شمارهٔ ۲۱۵: یاری دارم که جسم و جان صورت اوست 17شمارهٔ ۲۱۶: از صورت اگر چه طبع سرکش نشود 18شمارهٔ ۲۱۷: تو صورت و معنی به حقیقت بشناس 19شمارهٔ ۲۱۸: بیهوده مدام در تک و تاز ممان 20شمارهٔ ۲۱۹: در صورت خوب دید باید معنی 21شمارهٔ ۲۲۰: آن چیست که در چشم دل آید معنی 22شمارهٔ ۲۲۱: از مادر معنی چو نزاید معنی 23شمارهٔ ۲۲۲: زان می نگرم به چشم سر در صورت 24شمارهٔ ۲۲۳: العمر مضی وفاتنی المطلوبُ 25شمارهٔ ۲۲۴: القلب الی لقایکم یَرتاحُ 26شمارهٔ ۲۲۵: یا حاسب هل تعلم ماذا تَصنَع 27شمارهٔ ۲۲۶: هرگز نرود مهر تو پاک از دل من 28شمارهٔ ۲۲۷: سودای تو را خود سر و سامانی نیست 29شمارهٔ ۲۲۸: زان روز که چشم من به رویت نگریست 30شمارهٔ ۲۲۹: تا دست وصال تو نگیرم در دست 31شمارهٔ ۲۳۰: امروز که یار من مرا مهمان است 32شمارهٔ ۲۳۱: در حسرت آنم که شبی در کویت 33شمارهٔ ۲۳۲: امروز هر آن کسی که گل می بوید 34شمارهٔ ۲۳۳: دریاب اگر دسترسی خواهد بود 35شمارهٔ ۲۳۴: بر من سپه هجر تو پیروز مباد 36شمارهٔ ۲۳۵: گفتم که زرخ پردهٔ عزّت بردار 37شمارهٔ ۲۳۶: دست من و دامن تو امشب زنهار 38شمارهٔ ۲۳۷: ای شب تو ره وصل سحرگه مَسپَر 39شمارهٔ ۲۳۸: آن شب که زبختم گرهی بگشاید 40شمارهٔ ۲۳۹: من در غم تو مُردم و تو بی غم از ا ...41شمارهٔ ۲۴۰: بالله ترفقوا بقلب مجروح 42شمارهٔ ۲۴۱: بی دیدن تو بیم هلاک است مرا 43شمارهٔ ۲۴۲: تا مهر تو در سینه نهان است مرا 44شمارهٔ ۲۴۳: شمع ارچه زآتش همه تن پر نور است 45شمارهٔ ۲۴۴: هنگام وداع آمد آن سرو بلند 46شمارهٔ ۲۴۵: یارم به سفر چو راه رفتن بگزید 47شمارهٔ ۲۴۶: روزی دو سه از وصل تو بودم دلشاد 48شمارهٔ ۲۴۷: گر ماه شوی به جز محاقی نبود 49شمارهٔ ۲۴۸: وصل ارچه که دیده را منوّر دارد 50شمارهٔ ۲۴۹: صحرای جهان بی تو مرا تنگ آید 51شمارهٔ ۲۵۰: شب دوش نقاب قیر بر رخ چو کشید 52شمارهٔ ۲۵۱: داماد خیال را نثاری نرسد 53شمارهٔ ۲۵۲: یار ارچه زمن هیچ نمی آرد یاد 54شمارهٔ ۲۵۳: ماییم زدل دور و ز دلبر مهجور 55شمارهٔ ۲۵۴: او را چه تمتّع از جوانی باشد 56شمارهٔ ۲۵۵: چون دید دل من اثر سوز فراق 57شمارهٔ ۲۵۶: ای دلبر قصّاب نه سر می دهیَم 58شمارهٔ ۲۵۷: سرمایهٔ عمر عاقلان یک نفس است 59شمارهٔ ۲۵۸: مردار چه به کار خویش سرگردان است 60شمارهٔ ۲۵۹: خه خه به چه گشته ای چنین دشمن دوس ...61شمارهٔ ۲۶۰: اینها که زاسرار قدَر بی خبرند 62شمارهٔ ۲۶۱: گل گفت چو رخت ما به صحرا فکنند 63شمارهٔ ۲۶۲: یاری که به وقت کار در کار آید 64شمارهٔ ۲۶۳: ای دل همه آن بکن که رایت باشد 65شمارهٔ ۲۶۴: با هر بد و نیک وا نوازیم به طبع 66شمارهٔ ۲۶۵: چون آتش و آب بردباری نکنی 67شمارهٔ ۲۶۶: چندت گویم گر سر مردم داری 68شمارهٔ ۲۶۷: هرگه که تو با فرشته بین بنشینی 69شمارهٔ ۲۶۸: آن کس که برای فقر بربست کمر 70شمارهٔ ۲۶۹: دوش این چشمم که دُرّ مکنون می ریخ ...71شمارهٔ ۲۷۰: هر کاو رقمی زعقل بر دل بنگاشت 72شمارهٔ ۲۷۱: مقصود ز روزگار این یک نفس است 73شمارهٔ ۲۷۲: ای همنفسان فعل اجل می دانید 74شمارهٔ ۲۷۳: گفتم که مگر تخم هوس کاشتنی است 75شمارهٔ ۲۷۴: آن یار که منزلگه او قلب آمد 76شمارهٔ ۲۷۵: عنبر که نه آن تست لادن به ازوست 77شمارهٔ ۲۷۶: دردا که زعمر مایهٔ سود نماند 78شمارهٔ ۲۷۷: بیماری دل نمی توان پنهان کرد 79شمارهٔ ۲۷۸: دست دل اگر به دامن یار زنیم 80شمارهٔ ۲۷۹: خوبان همه گردن نفرازند آخر 81شمارهٔ ۲۸۰: هنگام گل آمد به تماشا نرویم؟82شمارهٔ ۲۸۱: مادام که جویی تو حقیقت زمجاز 83شمارهٔ ۲۸۲: یاری که نشد مرا به فرمان همه عمر 84شمارهٔ ۲۸۳: چون باد زمن می گذری چه توان کرد 85شمارهٔ ۲۸۴: هر بد که توان کاشت تو آن کاشته ای 86شمارهٔ ۲۸۵: کو عقل که بندی زهوس بگشاید 87شمارهٔ ۲۸۶: کو دست که بند بسته بگشاید ازو 88شمارهٔ ۲۸۷: آن را که دمی دمی به جانی ارزد 89شمارهٔ ۲۸۸: کامل نشوی تو با قرین ناقص 90شمارهٔ ۲۸۹: با دشمن و با دوست نه صلح است و نه ...91شمارهٔ ۲۹۰: چون گوی دلم نزد تو دلجوی افتاد 92شمارهٔ ۲۹۱: ای من زتو در هر دهنی، نیک است این 93شمارهٔ ۲۹۲: با گل گفتم قدر عزیزان داری 94شمارهٔ ۲۹۳: با من بت من هیچ نکو عهد نشد

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ