بدان که مرتبه خوف از خدا از مراتب رفیعه و درجات منیعه است و صفت خوف افضل فضائل نفسانیه و اشرف اوصاف حسنه است، زیرا که فضیلت هر صفتی به قدر اعانت کردن آن است بر سعادت و هیچ سعادتی بالاتر از ملاقات پروردگار و رسیدن به مرتبه قرب او نیست و آن حاصل نمی شود مگر به تحصیل محبت و انس با خدا، و آن موقوف است به معرفت او، و معرفت و محبت و انس هم نمی رسد مگر به فکر و ذکر او، و مواظبت بر فکر و ذکر نیز متحقق نمی شود مگر به ترک دوستی دنیا و لذتها و شهوتهای آن.
و هیچ چیز مانند خوف، قلع و قمع لذت و شهوت دنیا را نمی کند و از این جهت است که آیات و اخبار در فضیلت این صفت متواتر و متکاثرند و خدای تعالی از برای اهل خوف، علم و هدایت و رضوان و رحمت را که مجمع مقامات اهل بهشت است جمع نموده و فرموده: «انما یخشی الله من عباده العلماء» یعنی «خوف و خشیت از خدا برای اهل علم است و بس».
و فرموده: «هدی و رحمه للذین هم لربهم یرهبون» یعنی «هدایت و رحمت از برای کسانی است که ایشان از پروردگار خود خائف و ترسانند» و دیگر فرموده اند: «رضی الله عنهم و رضوا عنه ذلک لمن خشی ربه» یعنی «خدا از ایشان راضی و خشنود و ایشان از خدا راضی و خشنودند» و این مرتبه از برای کسی است که از پروردگار خود بترسد و از بسیاری از آیات مستفاد می شود که خوف از خدا از لوازم ایمان است، و کسی که نترسد از ایمان بی نشان است چناچه که فرموده اند: «انما المومنون الذین اذا ذکر الله و جلت قلوبهم» یعنی «جز این نیست که مومنان کسانی هستند که چون نام خداوند مذکور شد دلهای ایشان خوفناک گردد» و فرموده اند که «و خافون ان کنتم مومنین» یعنی «اگر از اهل ایمان هستید از من بترسید» و از برای خائفین، بهشت را وعده فرموده اند که «و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی» یعنی «هرکه از پروردگار خود بترسد، و خود را از هوا و هوس باز دارد، بهشت مأوی و منزل اوست» و می فرماید: «و لمن خاف مقام ربه جنتان» یعنی «هر که از پروردگار خود بترسد از برای او دو بهشت است» و در خبر قدسی وارد شده است که «به عزت خودم قسم، که بر هیچ بنده ای دو ترس را جمع نمی کنم، و از برای هیچ بنده دو امن را قرار نمی دهم پس هر که در دنیا ایمن باشد ازمن در روز قیامت، او را خواهم ترسانید و هر که در دنیا از من بترسد، در روز قیامت او را ایمن خواهم ساخت» و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «هر که از خدا بترسد خدا همه چیزها را از او می ترساند و هر که از خدا نترسد خدا او را از همه چیز می ترساند».
روزی آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به ابن مسعود فرمودند که «اگر می خواهی در روز قیامت با من ملاقات کنی بعد از من از خدا خائف باش».
از لیث بی أبی سلیم منقول است که گفت: «از مردی از انصار شنیدم که روزی بسیار گرم، در خدمت جناب رسول صلی الله علیه و آله و سلم در سایه درختی نشسته بودیم که مردی آمد و جامه از بدن خود کند و خود را بر روی ریگ تفتیده افکند، و بر روی آن می غلطید، گاهی پشت خود را داغ می کرد، و گاهی شکم خود را، و می گفت: ای نفس بچش حرارت این ریگ را، که عذاب خدا از آنچه با تو کردم بالاتر و شدیدتر است، و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به او نظر می کرد پس چون جامه خود را پوشید حضرت به دست مبارک اشاره کرد و او را طلبید و فرمود: ای بنده خدا چه تو را بر آن داشت که چنین کردی؟ عرض کرد که: خوف خدا حضرت فرمود که به تحقیق که حق خوف را به جا آوردی، به درستی که خدا به تو مباهات نمود با اهل آسمان پس حضرت روی مبارک به اصحاب خود کرد و فرمود که: «نزدیک این مرد روید تا دعا کند از برای شما» و نیز از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که فرمودند: «هیچ بنده مومنی نیست که از چشم او از خوف خدا اشکی بیرون آید اگر چه به قدر سر مگسی باشد، و بر روی او ریزد مگر اینکه خدا آتش جهنم را بر روی او حرام می کند» و باز فرمودند که «چون دل مومن از خوف خدا بلرزد، گناهان او می ریزد، مانند برگی که از درخت فرو ریزد» و نیز فرمودند که «کسی که از خوف خدا بگرید داخل جهنم نمی شود تا شیری که از پستان دوشد به پستان باز گردد» آری:
در پس هر گریه آخر خنده ای است
مرد آخر بین مبارک بنده ای است
ز ابر گریان شاخ سبز و تر شود
نور شمع از گریه روشنتر شود
ای خنک چشمی که آن گریان اوست
وی همایون دل که آن بریان اوست
از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «در وقتی که حضرت امیرالمومنین علیه السلام در عراق بودند روزی نماز صبح را با مردم گزاردند، چون فارغ شدند موعظه فرمودند و گریستند و مردم را گریانیدند از خوف خدا، سپس فرمودند: به خدا قسم که در عهد خلیل خودم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قومی را دریافتم که صبح و شام گریه می کردند، ژولیده مو، غبار آلوده، با شکمهای گرسنه، از کثرت سجده پیشانی ایشان مانند زانوی شتر پینه کرده، شبها را به سر می بردند در قیام و سجود، گاهی بر پا ایستاده عبادت می کردند، و زمانی به سجده می رفتند، و با پروردگار خود مناجات می کردند، و خلاصی از آتش جهنم را مسئلت می نمودند، به خدا قسم که با وجود این حالت، دیدم که ایشان خائف و ترسناک بودند، گویا صدای آتش جهنم در گوشهای ایشان بود، و چون نام خدا در پیش ایشان مذکور می شد می لرزیدند چنانچه درخت می لرزد پس حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمودند که دیگر کسی آن حضرت را خندان ندید تا از دنیا مفارقت نمودند».
و نیز از آن حضرت مروی است که «مومن همیشه میان دو ترس است: یکی ترس از گناهی که کرده است و گذشته است و نمی داند که خدا با او در آن چه خواهد کرد و یکی دیگر ترس ازعمری که باقی مانده است و نمی داند که خود در آن چه خواهد کرد پس هیچ روزی را صبح نخواهد کرد مگر خائف و ترسان» و باز از آن حضرت مروی است که «از خدا بترس که گویا تو او را می بینی، و اگر تو او را نمی بینی او تو را می بیند و اگر چنین می دانی که او تو را نمی بیند پس کافری و اگر چنین می دانی که تو را می بیند و باز معصیت او را می کنی پس او در نظر تو از همه بینندگان پست تر است» زیرا که اگر دیگری بر معصیت تو مطلع شود البته از معصیت احتراز می کنی.
و اخبار در امر به خوف و فضیلت آن بی شمار و ذکر همه آنها باعث اطناب بلکه محتاج به کتاب علیحده ای است
و آنچه از اخبار که در فضیلت علم و تقوی و ورع و گریه و رجاء وارد شده است دلالت بر فضیلت خوف می کند، زیرا که بعضی از آنها سبب خوف و بعضی مسبب و اثر آن اند، و بعضی لازم آن زیرا که علم و معرفت، سبب خوف است، و تقوی و ورع و بکاء اثر آن، و رجاء لازم آن، زیرا که تا کسی امید به چیزی نداشته باشد خوف از حرمان آن نمی دارد
و مخفی نماند که آنچه در فضیلت و مدح خوف مذکور شد در وقتی است که از حد تجاوز نکند، و اگر از حد شایسته تجاوز نماید مذموم است و توضیح این، آن است که خوف از خدا حکم تازیانه دارد که بندگان را می راند به سوی مواظبت بر علم و عمل و طاعت و عبادت، تا به واسطه آنها به رتبه قرب الهی فایز، و لذت محبت و انس به خدا ایشان را حاصل گردد و همچنان که تازیانه ای که به وسیله آن اطفال را تأدیب می کنند، یا مرکب را می رانند حدی دارد معین، که اگر از آن کمتر باشد در تادیب طفل و راندن مرکب نفعی نمی بخشد و اگر از آن تجاوز کند طفل یا مرکب را هلاک می سازد، پس همچنین خوف، که تازیانه خداست حدی دارد، و آن قدری است که آدمی را به مقصدی که مذکور شد برساند.
پس اگر از آن حد کمتر باشد کم فایده بلکه بی اثر است، مانند چوب بسیار باریکی که به مرکب قوی زنند که اصلا متأثر نمی گردد و این خوف، مانند رقت قلبی است که از برای زنان است، که به مجرد شنیدن سخن سوزناکی گریان می شوند و تا سخن قطع شد به حالت اول برمی گردند یا مثل خوف آدمی است که در وقتی که چیز مهیب و هولناکی را مشاهده نماید و به محض اینکه از نظر غایب شد دل از آن غافل می شود و این خوفی است بی فایده، و علامت آن، آن است که گاهی اگر حدیث مرگ و دوزخ را شنید فی الجمله تأثیری در دل او می کند و لیکن اثر در اعضا و جوارح نمی کند و آنها را مقید به طاعت نمی نماید و از معاصی باز نمی دارد و چنین خوفی، خوف نیست بلکه حدیث نفس و حرکت خاطر است و وجود و عدم آن مساوی است و اگر از حد خود متجاوز شود و به حد افراط رسد بسا باشد که منجر به ناامیدی و یاس از رحمت خدا گردد، و این حد ضلال و کفر است «لا ییأس من روح الله الا القوم الکافرون» و شکی نیست که چون خوف به این حد رسد آدمی را از عمل و طاعت باز می دارد، زیرا که تا امید نباشد خاطر را نشاطی، و دل را شوقی نیست و چون نشاط و شوق برطرف شد کسالت روی می دهد و آدمی از عمل باز می ماند و چنین خوفی محض فساد و نقصان، و در نزد عقل و شرع مذموم است بلکه اصل خوف بالحقیقه چون ناشی از عجز و بیچارگی، و از جهل به عاقبت کار خود حاصل است، عین نقص و قصور است، زیرا که کمال حقیقی، چیزی است که از برای خدا نتوان ثابت کرد، مانند علم و قدرت و امثال اینها و لیکن هرگاه واسطه برطرف شدن نقصی بدتر که ارتکاب معاصی و رسیدن به فضائل دیگر شود به این جهت کمال می شود.
پس هر خوفی که این فواید بر او مترتب نگردد مذموم خواهد بود بلکه بسا باشد که باعث موت یا مرض یا فساد عقل گردد و این مانند آن است که در تأدیب هر طفل او را چنان بزنند که بمیرد یا عضوی از آن را بشکنند.