و مخفی نماند که آنچه از آیات و اخبار مذکوره، و سایر آیات عدیده، و اخبار متواتره مستفاد می شود این است که امر به معروف و نهی از منکر بر هر فردی از افراد مکلفین واجب است و این مطلب، مورد اتفاق جمیع علمای شیعه و سنی است به این معنی که امر کردن به واجبات، و نهی کردن از افعال محرمه، وجوب دارد و اما امر به مستحبات، و نهی از امور مکروهه، واجب نیست، بلکه سنت است و وجوب امر به واجب و نهی از حرام چهار شرط دارد:
اول آنکه علم داشته باشد به اینکه این فعل بر آن شخص واجب است یا حرام پس در امور متشابه، امر به معروف و نهی از منکر وجوب ندارد بنابراین، هر که علم به هم رسانید به وجوب یا حرمت هر امری، به نحوی که احتمال اختلاف مجتهدین را در آن ندهد، مثل اینکه ضروری دین یا مذمت یا اجماعی همه علماء باشد بر او لازم است که امر و نهی در آن کند و کسی که علم قطعی نداشته باشد به حکم چیزی، و اجماعی نباشد، بلکه اختلافی باشد یا احتمال اختلاف فقها را در آن امر بدهد اگر چه خود مجتهد باشد و در حکم آن رأیی داشته باشد، یا رأی یکی از مجتهدین را در آن بداند نمی تواند کسی را به عنوان وجوب به آن امر و نهی نماید و در آن امر به معروف و نهی از منکر به عمل آورد مگر در حق کسی که بداند لازم بر آن کس همان حکمی است که او نیز می داند.
خلاصه کلام آنکه در مسائل قطعیه اجماعیه بر هر کسی امر به معروف و نهی از منکر در حق هر کسی لازم است و اما در غیر آنچه اجماعی است، و اختلاف آرای مجتهدین در آن ممکن است، مجتهدی یا مقلدی امر و نهی در آن نمی تواند کرد، مگر بر کسی که بداند اعتقاد او هم موافق اعتقاد اوست، یا باید موافق باشد.
دوم آنکه احتمال فایده و اثری بر امر و نهی خود بدهد پس چنانچه یقین داند یا ظن غالب او این باشد که اثری مترتب نمی شود امر به معروف و نهی از منکر واجب نخواهد بود.
سوم آنکه متضمن مفسده و ضرری نباشد پس اگر در امر به معروفی یا نهی از منکری مظنه ضرری به خود یا به یکی از مسلمانان باشد، وجوب آن قطع خواهد شد .
همچنان که در بعضی از روایات رسیده که هر که متعرض صاحب تسلط جابری بشود و بلیه به او برسد اجر و ثوابی از برای او نخواهد بود.
و آنچه مذکور شد که گرامی ترین شهیدان کسی است که سخن حقی در نزد ظالمی بگوید و او را بکشد در صورتی است که ابتدا مظنه مفسده نداشته باشد و چنین داند که ضرری به او نخواهد رسید.
چهارم آنکه از شخصی که معروف ترک شده یا منکر صادر گردیده آثار پشیمانی و توبه به ظهور نرسد، که اگر آن شخص نادم شود دیگر احتیاج به امر به معروف و نهی از منکر نیست.
و از جمله اموری که در امر به معروف و نهی از منکر لازم است آن است که علم به صدور آن هم رسیده باشد، به این نحو که آدمی خود آن را ببیند یا علم به آن به هم رساند بدون اینکه تفحص یا تجسس نماید اما به محض احتمال یا مظنه، تجسس از آن جایز نیست و در صدد فحص نباید برآمد پس اگر کسی گمان برد که شخصی در خانه مشغول معصیتی است، اما یقین نداشته باشد نمی تواند داخل آنجا شود و نباید در صدد تحقیق آن برآید و همچنین جایز نیست گوش فراداشتن، تا معلوم شود که صدائی که می آید معصیت است یا نه یا بوئیدن دهان، به جهت آنکه معلوم کنی شراب خورده است یا نه یا تحقیق اینکه آیا در خانه شراب دارد؟ یا آنچه در ظرف اوست شراب است یا نه؟ یا پرسیدن اینکه در زیر دامان، آلت سازی پنهان کرده است یا نه؟ و خلاصه آنکه تا علم حاصل نشود تفحص و تجسس نمودن جایز نیست و از همسایه و رفقای فاسق تفتیش فسق او را کردن روانه.
بلی اگر کسی تفحص نمود و بر آن معصیتی معلوم شد، در آن وقت نهی از آن لازم است، اگر چه ابتدا خوب نکرده است که تجسس نموده و لازم نیست که آن که امر به معروف و نهی از منکر می کند عادل باشد، و خود هیچ معصیتی، یا همان معصیت را نکند، بلکه بر هر که بر ترک معروفی، یا فعل منکری مطلع شد بر او امر و نهی لازم است خواه خود آن شخص خوب باشد یا بد اگر خود، آن معصیت را بکند به آن جهت عاصی و گناهکار خواهد بود و اگر با وجود این، از دیگری مطلع شود امر و نهی نکند دو گناه کرده خواهد بود.
بلی: کسی که خود مرتکب معصیتی باشد و دیگران را از آن نهی کند خالی از خجالت و شرمساری در نزد حضرت باری نیست همچنان که در اخبار رسیده که به حضرت عیسی علیه السلام وحی رسید که «اول نفس خود را پند ده، اگر پند پذیر شدی، آن وقت مردم را پندگوی، و گرنه، از من حیا و شرم کن» و لیکن ظاهر آن است که این در صورتی است که امر به معروف و نهی از منکر به قهر و غلبه و تسلط باشد اما اگر به عنوان پند و موعظه و نصیحت باشد دور نیست که شرط باشد که خود، مرتکب آن معصیت نگردد و مردمان بر صدور آن معصیت از او مطلع نباشند، زیرا اگر مردم او را مرتکب آن گناه دانند موعظه او اصلا فایده و اثری نمی بخشد و دانستی که با وجود عدم اثر، امر و نهی واجب نیست .
خلاصه اینکه امر به معروف و نهی از منکر، به دو وجه می شود:
یکی به قهر و تسلط، مثل شکستن ساز و ریختن شراب و بازداشتن از زنا و لواط و امثال اینها و شرط این وجه، عدالت و عدم صدور آن معصیت از امر و نهی کننده نیست .
و یکی دیگر به وعظ و نصیحت و ترسانیدن از خدا و عذاب، و ظاهر آن است که چون با وجود فسق آن شخص، و ارتکاب خود، آن معصیت را اثری برنصیحت او مترتب نشود، شرط باشد که مردم او را مرتکب آن معصیت ندانند.
و آنچه مذکور شد از برای هر کسی است که ملاحظه معصیتی را کند و بر آن مطلع شود اما شخصی که خود را نصب می کند از برای اصلاح حال مردم، و ارشاد و هدایت ایشان، و تبلیغ احکام شریعت، و بر مسند نیابت حضرت سید المرسلین و ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین می نشیند باید متصف به صفت تقوی و عدالت و ورع و زهد باشد و عالم به احکام کتاب خدا و احادیث ائمه هدی بوده، جامع شرایط حکم و فتوی باشد.
و اشاره به این شخص فرموده است حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در مصباح الشریعه که می فرماید: «هر که هوا و هوس خود را ترک نکرده، از آفات نفس اماره و شهوات آن دوری نجسته، و لشکر شیطان را منهزم نساخته، و در پناه خدا و امان و نگاهداری او داخل نشده، صلاحیت امر به معروف و نهی از منکر را ندارد، زیرا که هر که چنین نباشد هر وقتی که امری از اوامر الهیه را ظاهر سازد حجت بر خود او می شود، و مردم به او یقین نمی کنند و خدای می فرماید: «آیا مردم را به خوبی امر می کنید و خود را فراموش می نمائید؟ و خطاب به او می رسد که ای خیانتکار مخلوقات مرا نهی می کنی از آنچه خود به عمل می آوری و داخل آن گردیده ای؟» و بدان که از برای چنین شخصی، یعنی کسی که بنای امر به معروف و نهی از منکر می گذارد و در صدد اصلاح حال مردم بر می آید سزاوار است که خوش خلق و صاحب صبر و حلم و قوی النفس باشد که از سخن مردم مضطرب و اندوهناک نشود و اگر در حق او چیزی گویند که لایق او نباشد متزلزل نگردد، زیرا که مردم همگی تابع هوا و هوس اند، و در پی استیفای لذات خود داند پس اگر ایشان را نهی کند، بر ایشان شاق و گران می باشد و به این جهت، زبان خود را در حق او می گشایند و نسبت به او سخنانی می گویند که لایق شأن او نیست و بسا باشد که در مقابل او گفتار یا کردار خلاف ادبی نسبت به او به عمل می آورند پس باید دلی قوی داشته باشد که به اینها مضطرب نگردد و از جا در نرود و باید با مردم مهربان باشد و با ایشان به رفق و مدارا رفتار کند، چون پند و نصیحت به رفق و ملایمت، بهتر در دل جا می کند و بیشتر تأثیر می کند و باید بی طمع از مردم باشد و قطع طمع و امید از ایشان نموده باشد، زیرا که کسی که طمع به مال مردم دارد، یا امید ستایش و مدح به ایشان دارد نمی تواند اصلاح مردم کند و امر به معروف و نهی از منکر نماید.
گویند: «یکی از بزرگان در خانه گربه ای داشت و قصابی در حوالی او دکان داشت، و آن شخص هر روز از آن قصاب به جهت گربه خود پاره ای گوشت می گرفت، روزی از آن قصاب معصیتی دید، اول به خانه آمد و گربه را بیرون کرد بعد از آن به نزد آن قصاب آمده وی را از آن معصیت منع کرد و نهی نمود و سخنان درشت با او گفت قصاب گفت: گربه تو چیزی نخورد گفت: تا گربه را بیرون نکردم و طمع از تو نبریدم در مقام منع تو بر نیامدم».
از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «صاحب امر به معروف باید عالم باشد به حلال و حرام، و از آنچه متعلق به نفس اوست و در آنچه امر و نهی می نماید فارغ شده باشد و خیرخواه مردمان، و مهربان به ایشان باشد و ایشان را به لطف و گفتار نیک به خوبی بخواند و معرفت به تفاوت اخلاق مردم داشته باشد، تا با هر کسی به نوعی که باید رفتار کند و به مکرهای نفس مکاره و کید شیطان، بینا و دانا باشد هر اذیتی از مردم به او رسد بر آن صابر باشد، و در صدد مکافات ایشان نباشد شکایت از ایشان نکند و حمیت و عصبیت بکار نبرد و از برای نفس خود به غیظ نیاید نیت خود را از برای خدا خالص سازد و استعانت و یاری از او جوید پس اگر مردم نافرمانی کنند و با او جفا نمایند صبر کند و اگر فرمان او برند و سخن او را قبول کنند شکرگزاری ایشان را کند و امر خود را به خدا واگذارد و به عیب خود بینا باشد».