و بدان که از برای حب مدح و خوش آمدگویی چند سبب است:
اول: برخوردن به کمال خود، زیرا مرتبه کمال در نزد هر کسی محبوب، و فی نفسه کمال از برای هر نفسی مطلوب است پس هرگاه کسی به کمالی از خود برمی خورد و لذت می برد و به نشاط می آید، و مدح و ثنای مردم باعث آن می شود که آن شخص به کمالی از خود برمی خورد و به این جهت اگر این مدح از شخصی خبیر دانا که حراف و لاف زن نباشد صادر شده باشد لذت آن اعظم و ابتهاج به آن بیشتر است و اگر آن مدح، صادر از شخص نادان حراف چرب گوئی باشد این قدر لذت نمی بخشد و بسا باشد که آدمی به کمال خود برخورد باشد و لیکن به آن ملتفت نباشد و از مدح دیگران به آن ملتفت شود به این جهت لذت یابد و از این قبیل است مدح به صفاتی که ظاهر و محسوس است، چون سفیدی رخسار و اعتدال قامت و حسن صورت و نسبت بلند و امثال اینها.
دوم: آن است که مدح و ثنا، دلالت می کند بر اینکه دل آن شخص ثناگوی، مسخر و مایل ممدوح شده و مرید و معتقد او گردیده و تسخیر قلوب، موجب لذت و نشاط و سرور و انبساط است و از این جهت هرگاه شخص عظیم الشأن و صاحب اقتداری که تسخیر دل او باعث حصول فواید شود مدح کسی را گوید از آن نشاط عظیم حاصل می شود، به خلاف مدح گفتن کسی که بی اعتبار و حقیر باشد.
سوم: آن است که ذکر اوصاف حمیده و مدح کردن کسی باعث صید دلهای دیگران نیز می شود، خصوصا هرگاه ثناگو کسی باشد که مردم به قول او اعتماد داشته باشند.
چهارم: آن است که مدح کردن کسی تو را دلالت می کند بر اینکه از برای تو در نزد او حشمت و هیبتی، و تو را در دل او وقع و مهابتی است که بی اختیار زبان او به مدح تو جاری است و این است سبب در لذت بردن از خوش آمد گویی کسانی که آدمی می داند که آنچه ایشان می گویند اعتقاد ندارند و کسی هم از ایشان قبول نمی کند و از آنچه گفتیم اسباب کراهت از مذمت نیز معلوم شد و خوش آمدن از مدح و ثنا به جهت هر یک از این اسباب که بوده باشد از امراض نفس انسانی و علامت نقصان است مگر اینکه نشاط و سرور از مدح و ثنا به سبب اول بوده باشد که آدمی به واسطه مدح دیگری برخورد به اتصاف خود به کمالی که مشکوک فیه از برای او بود، و به جهت اتصاف خود به این کمال، و حصول چنین صفتی از حضرت ذوالجلال شاد گردد، زیرا این لذت و سرور مذموم نیست ولیکن فی الحقیقه این لذت از مدح و ثنا نیست، بلکه از کمال خود است و به این جهت است که اکثر علمای اخلاق همه اقسام محبت مدح و ثنا را از صفات رذیله گرفته اند و هیچ قسمی را استثناء نکرده اند علاوه بر این، نشاط به کمالی که خاتمه آن معلوم نیست و آدمی نمی داند که آیا آن واسطه نجات خواهد بود یا واسطه هلاک، نیست مگر از جهل و نادانی.