به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
آن یار که دی از بر من بار سفربست
گویابهلاک من مهجور کمر بست
تا سربرهش هر قدمی فرش نماید
خورشید کمر بست چو آن یار سفربست
از خانه چو او رفت سفر جانب صحرا
با قامت چون سرو و رخ همچو قمر بست
خورشید رخش هر طرف از شعشعه حسن
در دیده نظارگیان راه نظر بست
در رهگذری کان بگذر آمد و بگذشت
از کثرت دلها بقفا راه گذر بست
بس در گذرش چشم تماشا بگشودند
نور نظر خلق بر او راه گذر بست
او رفت و پیش نور دل افکار دعاها
بر یکدگر از رشته خوناب جگربست
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.