به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
یکی روز رفتم بگلگشت باغ
که از بلبل و گل بگیرم سراغ
بدیدم گرفته نهال گلی
بدستی صراحی بدستی ایاغ
صراحی ز غنچه ایاغش ز گل
وز ایندو هزاران شده تر دماغ
بخود گفتم این شاهدی بوده است
که دلها بسی کرد، چون لاله داغ
کنون شاخ و برگی دگربیش نیست
که گه بلبلش بشکند گاه زاغ
بهاران گلست و به دی خاربن
سحر هیزم مطبه و شب چراغ
چو حال همه عاقبت این بود
چه نور از همه به که گیرم فراغ
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.