به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
خاقانیا عروس صفا را به دست فقر
هر هفت کن که هفت تنان در رسیدهاند
در وجد و حال بین چو کبوتر زنند چرخ
بازان کز آشیان طریق پریدهاند
همچون گوزن هوی برآورده در سماع
شیران کز آتش شب شبهت رمیدهاند
سلطان دلان به عرش براهیم بندهوار
از بهر آب دست سراب قد خمیدهاند
بر نام او به سنت همنام او همه
مرغان نفس را ز درون سر بریدهاند
خضر ارچه حاضر است نیارد نهاد دست
بر خرقههای او که ز نور آفریدهاند
پیران هفت چرخ به معلوم هشت خلد
یک ژندهٔ دوتائی او را خریدهاند
از بهر پاره پیر فلک را به دست صبح
دلق هزار میخ ز سر برکشیدهاند
واینک پی موافقت صف صوفیان
صوف سپید بر تن مشرق دریدهاند
در مشرق آفتاب چنان جامه خرقه کرد
کواز خرق جامه به مغرب شنیدهاند
تا گنجه را ز خاک براهیم کعبهای است
مردان کعبه گنجه نشینی گزیدهاند
من دیدهام که حد مقامات او کجاست
آنان ندیدهاند که کوتاه دیدهاند
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.