کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دلی کز تو سوزد چه باشد دوایش

    چو تشنه تو باشد که باشد سقایش

    چو بیمار گردد به بازار گردد

    دکان تو جوید لب قندخایش

    تویی باغ و گلشن تویی روز روشن

    مکن دل چو آهن مران از لقایش

    به درد و به زاری به اندوه و خواری

    عجب چند داری برون سرایش

    مها از سر او چو تو سایه بردی

    چه سود و چه راحت ز سایه همایش

    چو یک دم نبیند جمال و جلالت

    بگیرد ملالی ز جان و ز جایش

    جهان از بهارش چو فردوس گردد

    چمن بی‌زبانی بگوید ثنایش

    جواهر که بخشد کف بحر خویش

    فزایش که بخشد رخ جان فزایش

    جهان سایه توست روش از تو دارد

    ز نور تو باشد بقا و فنایش

    منم مهره تو فتاده ز دستت

    از این طاس غربت بیا درربایش

    بگیرم ادب را ببندم دو لب را

    که تا راز گوید لب دلگشایش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha