کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دو چشم اگر بگشادی به آفتاب وصال

    برآ به چرخ حقایق دگر مگو ز خیال

    ستاره‌ها بنگر از ورای ظلمت و نور

    چو ذره رقص کنان در شعاع نور جلال

    اگر چه ذره در آن آفتاب درنرسد

    ولی ز تاب شعاعش شوند نور خصال

    هر آن دلی که به خدمت خمید چون ابرو

    گشاد از نظرش صد هزار چشم کمال

    دهان ببند ز حال دلم که با لب دوست

    خدای داند کو را چه واقعه‌ست و چه حال

    مکن اشارت سوی دلم که دل آن نیست

    مپر به سوی همایان شه بدان پر و بال

    جراحت همه را از نمک بود فریاد

    مرا فراق نمک‌هاش شد وبال وبال

    چو ملک گشت وصالت ز شمس تبریزی

    نماند حیله حال و نه التفات به قال

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha