کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مدارم یک زمان از کار فارغ

    که گردد آدمی غمخوار فارغ

    چو فارغ شد غم او را سخره گیرد

    مبادا هیچ کس ای یار فارغ

    قلندر گر چه فارغ می‌نماید

    ولیکن نیست در اسرار فارغ

    ز اول می‌کشد او خار بسیار

    همه گل گشت و گشت از خار فارغ

    چو موری دانه‌ها انبار می‌کرد

    سلیمان شد شد از انبار فارغ

    چو دریاییست او پرکار و بی‌کار

    از او گیرند و او ز ایثار فارغ

    قلندر هست در کشتی نشسته

    روان در را و از رفتار فارغ

    در این حیرت بسی بینی در این راه

    ز کشتی و ز دریابار فارغ

    به یاد بحر مست از وهم کشتی

    نشسته احمقی بسیار فارغ

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha