مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف س تا ل
غزل شمارهٔ ۱۲۸۹: دلی کز تو سوزد چه باشد دوایش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلی کز تو سوزد چه باشد دوایش چو تشنه تو باشد که باشد سقایش چو بیمار گردد به بازار گردد دکان تو جوید لب قندخایش تویی باغ و گلشن تویی روز روشن مکن دل چو آهن مران از لقایش به درد و به زاری به اندوه و خواری عجب چند داری برون سرایش مها از سر او چو تو سایه بردی چه سود و چه راحت ز سایه همایش چو یک دم نبیند جمال و جلالت بگیرد ملالی ز جان و ز جایش جهان از بهارش چو فردوس گردد چمن بی زبانی بگوید ثنایش جواهر که بخشد کف بحر خویش فزایش که بخشد رخ جان فزایش جهان سایه توست روش از تو دارد ز نور تو باشد بقا و فنایش منم مهره تو فتاده ز دستت از این طاس غربت بیا درربایش بگیرم ادب را ببندم دو لب را که تا راز گوید لب دلگشایش مولانا بلخی