کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گر خورد آن شیر عشقت خون ما را خورده گیر

    ور سپارم هر دمی جان دگر بسپرده گیر

    سردهم این دم توی می بی‌محابا می‌خورم

    گر کسی آید برد دستار و کفشم برده گیر

    گر بگوید هوشیاری زرق را پرورده‌ای

    با چنین برقی پیاپی زرق را پرورده گیر

    جان من طغرای باقی دارد اندر دست خویش

    صورتم امروز و فرداییست او را مرده گیر

    از خدا دریا همی‌خواهی و مار خشکیی

    چون تو ماهی نیستی دریا به دست آورده گیر

    غوره افشاری و گویی من ریاضت می‌کنم

    چونک میخواره نه‌ای رو شیره افشرده گیر

    صوفیان صاف را گویی که دردی خورده‌اند

    صوفیان را صاف می‌دارد تو بستان درده گیر

    هر شکوفه کز می ما نیست خندان بر درخت

    گر چه او تازه‌ست و خندان هم کنون پژمرده گیر

    شمس تبریزی تو خورشیدی و از تو چاره نیست

    چونک بی‌تو شب بود استاره‌ها بشمرده گیر

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha