به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
عاشقان را شد مسلم شب نشستن تا به روز
خوردنی و خواب نی اندر هوای دلفروز
گر تو یارا عاشقی ماننده این شمع باش
جمله شب میگداز و جمله شب خوش میبسوز
غیر عاشق دان که چون سرما بود اندر خزان
در میان آن خزان باشد دل عاشق تموز
گر تو عشقی داری ای جان از پی اعلام را
عاشقانه نعرهای زن عاشقانه فوز فوز
ور تو بند شهوتی دعوی عشاقی مکن
در ببند اندر خلاء و شهوت خود را بسوز
عاشق و شهوت کجا جمع آید ای تو ساده دل
عیسی و خر در یکی آخر کجا دارند پوز
گر همیخواهی که بویی بشنوی زین رمزها
چشم را از غیر شمس الدین تبریزی بدوز
ور نبینی کز دو عالم برتر آمد شمس دین
بر تک دریای غفلت مرده ریگی تو هنوز
رو به کتاب تعلم گرد علم فقه گرد
تا سرافرازی شوی اندر یجوز و لایجوز
جان من از عشق شمس الدین ز طفلی دور شد
عشق او زین پس نماند با مویز و جوز و کوز
عقل من از دست رفت و شعر من ناقص بماند
زان کمانم هست عریان از لباس نقش و توز
ای جلال الدین بخسپ و ترک کن املا بگو
که تک آن شیر را اندرنیابد هیچ یوز
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.