کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ببستند مه را به مریخ عقد
    به مفلس بدادند آن گنج نقد
    چو بودش به زور وهنر دستبرد
    زمیدان جهان گوی خوبی ببرد
    ببردند مه را به خلوت سرای
    چوشد بسته کابین آن دلگشای
    چو در خلوت خاص شد گیو گرد
    بیامد بر ماه با دستبرد
    همین خواست مانند گستاخ وار
    درآرد مر آن ماه را در کنار
    زتندی برآشفت بانوی گرد
    نمود آن جهانجوی را دستبرد
    بزد بر بناگوش او مشت سخت
    بدان سان که افتاد از روی تخت
    دو دست ودو پایش به خم کمند
    ببست و به یک کنجش اندرفکند
    به خود غره بودن هم ا زجاهلیست
    که بهتر مطاعی هم از عاقلیست
    خدایی که بالا و پست آفرید
    زبردست هر زیر دست آفرید
    به گستاخی خویش دلخسته شد
    زدلخستگی تنگ بربسته شد
    به هرکاری چون بنگری در نهان
    همانا کسی از تو به درجهان
    که بود اندر این بوستانش نوا
    که به زو نبد بلبل خوش نوا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha