دگر گفت کای نامور مرد شنگ
شنیدم به گیتیست پنهان نهنگ
نه پیدا به مرد است و همراه مرد
دوان مرد،او درپی آید چو گرد
شب و روز تازان و در پی دوان
چو دیدش نبخشد زمانی زمان
مرا وتو را درپی است این نهنگ
نه جای درنگ ونه یارای جنگ
به پاسخ بدو گفت کای پهلوان
حذرکن که ناگه بپرد روان
نهنگ اندرون هفت خوانست و مرگ
که برد یکایک همه شاخ و برگ
تو پویان و نازان و اندرز پی
چه درویش با او چه سالار کی