کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به زال ستمدیده رفت آگهی
    که گشت از فرامرز،گیتی تهی
    بزد آه و بگسست از لب،نفس
    همی زد سر خویش را بر قفس
    همی گفت کای بیوفا روزگار
    برآوردی از ما به یک ره دمار
    همان خواهرانش خبر یافتند
    زگیتی همه روی برتافتند
    به خنجر بریدند عنبر کمند
    به فندق شخودند بادام وقند
    ز نرگس،شب وروز در ریختند
    به مشک سیه خاک بربیختند
    شب وروز،گریه شد کارشان
    زدن دست بر سینه،کردارشان
    هرآن کس کزین داستان یاد کرد
    دلش گشت از کین بهمن به درد
    زکار فرامرز پرداختیم
    جهان ار ازین سوز بگداختیم
    جهان ای برادر نماند به کس
    دل اندر جهان آفرین بند وبس

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha