کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دوشم غم تو ملک سویدا گرفته بود

    دودم ز سینه راه ثریا گرفته بود

    جان را ز روی لعل تو در تنگ آمده

    دل را ز شوق زلف تو سودا گرفته بود

    میدید شمع در من و میسوخت تا به روز

    زآن آتشی که در من شیدا گرفته بود

    از دیده‌ام خیال تو محروم گشت باز

    کاطراف خانه‌اش همه دریا گرفته بود

    میخواست خرمی که کند در دلم وطن

    تا او رسید لشگر غم جا گرفته بود

    صبر از برم رمید و مرا بیقرار کرد

    گوئی مگر که خاطرش از ما گرفته بود

    مسکین عبید را غم عشقت بکشت از آنک

    او را غریب دیده و تنها گرفته بود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha