کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دوش سلطان خیالش باز غوغا کرده بود

    ملک جان تاراج و رخت صبر یغما کرده بود

    برق شوقش از دهانم شعله میزد هر زمان

    و آتش سودای او قصد سویدا کرده بود

    دیده‌ام دریای خونست و من اندر حیرتم

    تا خیالش چون گذر بر راه دریا کرده بود

    گر چه میزد یار ما لاف وفاداری دل

    عاقبت بشکست پیمانی که با ما کرده بود

    جان ز من میخواست لعلش در بهای بوسه‌ای

    بی‌تکلف مختصر چیزی تمنا کرده بود

    دردها چون دیر شد نومید روی از ما بتافت

    هر که روزی دردمندی را مداوا کرده بود

    گر عبید از عشق دم زد پیش از این معذور دار

    کین گناهی نیست کان بیچاره تنها کرده بود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha