کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گوئی آن یار که هر دو ز غمش خسته‌تریم

    با خبر نیست که مادر غم او بی‌خبریم

    از خیال سر زلفش سر ما پرسود است

    این خیالست که ما از سر او درگذریم

    با قد و زلف درازش نظری می‌بازیم

    تا نگویند که ما مردم کوته نظریم

    دل فکنده است در این آتش سودا ما را

    وه که از دست دل خویش چه خونین جگریم

    عشق رنجیست که تدبیر نمیدانیمش

    وصل گنجیست که ما ره به سرش می‌نبریم

    جان ما وعدهٔ وصلست نه این روح مجاز

    تو مپندار که ما زنده بدین مختصریم

    آه و فریاد که از دست بشد کار عبید

    یار آن نیست که گوید غم کارش بخوریم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha