عبید زاکانی
غزلیات
غزل شماره ۶۵: دوش سلطان خیالش باز غوغا کرده بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دوش سلطان خیالش باز غوغا کرده بود ملک جان تاراج و رخت صبر یغما کرده بود برق شوقش از دهانم شعله میزد هر زمان و آتش سودای او قصد سویدا کرده بود دیده ام دریای خونست و من اندر حیرتم تا خیالش چون گذر بر راه دریا کرده بود گر چه میزد یار ما لاف وفاداری دل عاقبت بشکست پیمانی که با ما کرده بود جان ز من میخواست لعلش در بهای بوسه ای بی تکلف مختصر چیزی تمنا کرده بود دردها چون دیر شد نومید روی از ما بتافت هر که روزی دردمندی را مداوا کرده بود گر عبید از عشق دم زد پیش از این معذور دار کین گناهی نیست کان بیچاره تنها کرده بود عبید زاکانی