کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چون هرچه غیر اوست بدل ترک آن کنی

    بر فرق جهان تو نهد از حب خویش تاج

    در نصرت خرد که هوا دشمن ویست

    با نفس خود جدل کن وبا طبع خود لجاج

    گر در مصاف آن دو مخالف شوی شهید

    بیمار را بدم چو مسیحا کنی علاج

    چون نفس تند گشت بسختیش رام کن

    سردی دهد طبیب چو گرمی کند مزاج

    با او موافقت مکن اندر خلاف عقل

    محتاج نیست شب که سیاهش کنی بزاج

    مردانه گنده پیر جهان را طلاق ده

    کز عشق بست با دل تو عقد ازدواج

    هستی تو چو زیت بسوزد گرت فتد

    بر دل شعاع عشق چو مصباح در زجاج

    زاندوه او چو مشعله ماه روشنست

    شمع دلت که زنده بروغن بود سراج

    مر فقر را امین نبود هیچ جاه جوی

    چون تخت شه نشین نشود هیچ پیل عاج

    گوید گلیم پوش گدا را کسی فقیر

    خواند هویدپوش شتر را کسی دواج

    گر در رهش زنی قدمی بر جبین گل

    از خاک ره چو قطره شبنم فتد عجاج

    خودکام را چنین سخن از طبع هست دور

    محموم را بود عسل اندر دهان اجاج

    گر دوستی حق طلبی ترک خلق کن

    در یک مکان دوضد نکند باهم امتزاج

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha