کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دلا گر دولتی داری طلب کن جای درویشان

    که نوردوستی پیداست در سیمای درویشان

    برون شو از مکان و کون تا زیشان نشان یابی

    چو در کون و مکان باشی نیابی جای درویشان

    بر ایشان که بشناسند گوهرهای مردم را

    توانگر گر بود چون زر نگیرد جای درویشان

    چو مهر خوب رویانست در هر جان ترا جانی

    اگر دولت ترا جا داد در دلهای درویشان

    مقیم مقعد صد قند درویشان بی مسکن

    بنازد جنت ار فردا شود مأوای درویشان

    مبر از صحبت ایشان که همچو باد در آتش

    در آب و خاک اثر دارد دم گیرای درویشان

    فلک را گرچه بازیهاست بر بالای اوج خود

    زمین را سرفرازیهاست زیر پای درویشان

    بتقدیر ارچه گردون را همه زین سو بود گردش

    بگردد آسمان زآن سو که گردد رای درویشان

    شب قدرست و روز عید هر ساعت مه و خور را

    اگر خود را بگنجانند در شبهای درویشان

    اگر چه جان ز مستوری چو صورت در نظر ناید

    بتن در روی جان بیند دل بینای درویشان

    بزیر پای ایشانست در معنی سر گردون

    بصورت گرچه گردونست بر بالای درویشان

    ز درهای سلاطین ار گدایان نان همی یابند

    سلاطین ملک می یابند از درهای درویشان

    چو مردان سیف فرغانی مکن بیرون اگر مردی

    ز دل اندوه درویشی ز سر سودای درویشان

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha