سیف فرغانی
قصاید و قطعات
شمارهٔ ۹۰: دلا گر دولتی داری طلب کن جای درویشان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلا گر دولتی داری طلب کن جای درویشان که نوردوستی پیداست در سیمای درویشان برون شو از مکان و کون تا زیشان نشان یابی چو در کون و مکان باشی نیابی جای درویشان بر ایشان که بشناسند گوهرهای مردم را توانگر گر بود چون زر نگیرد جای درویشان چو مهر خوب رویانست در هر جان ترا جانی اگر دولت ترا جا داد در دلهای درویشان مقیم مقعد صد قند درویشان بی مسکن بنازد جنت ار فردا شود مأوای درویشان مبر از صحبت ایشان که همچو باد در آتش در آب و خاک اثر دارد دم گیرای درویشان فلک را گرچه بازیهاست بر بالای اوج خود زمین را سرفرازیهاست زیر پای درویشان بتقدیر ارچه گردون را همه زین سو بود گردش بگردد آسمان زآن سو که گردد رای درویشان شب قدرست و روز عید هر ساعت مه و خور را اگر خود را بگنجانند در شبهای درویشان اگر چه جان ز مستوری چو صورت در نظر ناید بتن در روی جان بیند دل بینای درویشان بزیر پای ایشانست در معنی سر گردون بصورت گرچه گردونست بر بالای درویشان ز درهای سلاطین ار گدایان نان همی یابند سلاطین ملک می یابند از درهای درویشان چو مردان سیف فرغانی مکن بیرون اگر مردی ز دل اندوه درویشی ز سر سودای درویشان سیف فرغانی