کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گر خوهی ای محتشم کز جمع درویشان شوی

    ترک خود کن تا تو نیز از زمره ایشان شو

    رو بدست عشق زنجیر ادب بر پای نه

    وآنگه این در زن که اندر حلقه مردان شوی

    گر وصال دوست خواهی دوست گردی عاقبت

    هرچه اول همتت باشد بآخر آن شوی

    مردم بی عشق مارند و جهان ویرانه یی

    دل بعشق آباد کن تا گنج این ویران شوی

    عشق سلطانست و بی عدلی او شهری خراب

    ملک این سلطان شو ار خواهی که آبادان شوی

    عشق سلطانی و دنیا داشتن نان جستنست

    ای گدای نان طلب می کوش تا سلطان شوی

    بهر تو جای دگر تخت شهی آراسته

    تو برآنی تا درین ویرانه ده دهقان شوی

    چون چنین اندر شکم دارد ترا این نفس تو

    تا نزایی نوبتی دیگر کجا انسان شوی

    تا چو شمع از آتش عشقش نریزی آب چشم

    باد باشد حاصلت با خاک اگر یکسان شوی

    هستی خود را چو عود از بهر این مجلس بسوز

    تا همه دل نور گردی تا همه تن جان شوی

    خویشتن را حبس کن در خانه ترک مراد

    گر بتن رنجور باشی ور بدل نالان شوی

    عاقبت چون یوسف اندر ملک مصر و مصر ملک

    عزتی یابی چو روزی چند در زندان شوی

    گر ز خار هجر گریی سیف فرغانی چو ابر

    از نسیم وصل روزی همچو گل خندان شوی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha