کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    وصلست و هجر، آنچه بهست اختیار کن

    دانی که وقت می گذرد عزم کار کن

    اول چو چرخ گرد زمین و زمان برآی

    وآنگه چو قطب گرد خود آخر مدار کن

    گیتی شکارگاه سعادت نهاده اند

    ای باز چشم دوخته، دولت شکار کن

    عالم پر از گلست ز عکس جمال دوست

    روی همه ببین(و) ورا اختیار کن

    ای مفلس دریده گریبان ترا که گفت

    دامن فرو گذار و تعلق بخار کن

    خرگه زدی برای اقامت درو ولیک

    جای تو نیست خیمه فرو گیر و بار کن

    از آب چشم خاک ره دوست ساز گل

    هر رخنه یی که در دل تست استوار کن

    روز وصال در همه ایام سایرست

    آن روز را تو چون شب قدر انتظار کن

    ای یار ناگزیر که جان چون تو دوست نیست

    با دوستان خویش مرا نیز یار کن

    هرچند عاشقان تو نایند در شمار

    در دفتر حسابم ازیشان شمار کن

    جام وصالت از همه عشاق باز ماند

    یک جرعه زآن نصیب من خاکسار کن

    خواهم که در ره تو شوم کشته چون حسین

    با من کنون معامله حلاج وار کن

    آن ساعتی که باز رهانی مرا ز من

    از زلف خود رسن، ز قد خویش دار کن

    گر چنگ من بدامن وصلت رسد شبی

    دستم، چنانکه چشم امیدم، چهار کن

    بسیار در منازل هجرت دویده ایم

    وقتست، بر جنیبت وصلم سوار کن

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha