کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دلا از آستین عشق دست کار بیرون کن

    ز ملک خویش دشمن را بعون یار بیرون کن

    حریم دوستست این دل اگر نه دشمن خویشی

    بغیر از دوست چیزی را درو مگذار بیرون کن

    تو چون گنجی و حب مال مارست ای پسر در تو

    سخن بشنو برو از خود بافسون مار بیرون کن

    اگر از دست حکم دوست تیغ آید ترا بر سر

    سپر در رو مکش جوشن درین پیکار بیرون کن

    تو در کعبه بتان داری ازین پندارها در دل

    ز کعبه بت برون افگن ز دل پندار بیرون کن

    چو در مسجد سگان یابی مسلمان وار بیرون ران

    چو در کعبه بتان بینی برو زنهار بیرون کن

    سرت را در فسار حکم خویش آورد نفس تو

    گر از عقل افسری داری سر از افسار بیرون کن

    چو کار عشق خواهی کرد دست افزار یک سونه

    چو اندر کعبه خواهی رفت پای افزار بیرون کن

    گرت در دل نیامد عشق و عاشق نیستی باری

    برو با عاشقان او ز دل انکار بیرون کن

    تو می گویی که هشیارم ولیکن از می غفلت

    هنوز اندر سرت مستیست ای هشیار بیرون کن

    گل و خارست پایت را درین ره هرچه پیش آید

    هم از گل پا برون آور هم از پا خار بیرون کن

    تو اندر خویشتن دایم چو بو در گل چه ماندستی

    چو برگ از شاخ و چون میوه سر از ازهار بیرون کن

    برو گر عاشق از جانی برو ای سیف فرغانی

    گرت در دل جز او چیزیست عاشق وار بیرون کن

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha