کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    این چه شور است آخر ای جان کز جهان انگیختی

    گرد فتنه است اینکه از میدان جان انگیختی

    معجز حسن آشکارا کردی و پنهان شدی

    خوش نشستی چون قیامت در جهان انگیختی

    آتش از شرم تو چون گل در خوی خونین نشست

    زان خطی کز عارض آتش فشان انگیختی

    دیده‌ام کافور کز هندوستان خیزد همی

    تو ز کافور ای عجب هندوستان انگیختی

    ز آن دل چون سنگ و آهن در دلم آتش زدی

    پس به باد زلف از آتش ارغوان انگیختی

    پشت بنمودی و خون‌ها راندی از مژگان مرا

    تا ز روی خاک نقش پرنیان انگیختی

    صبح‌گاهی ساز ره کردی و جانم سوختی

    آن، چه آتش بود یارب کان زمان انگیختی

    هم کمر بستی و هم آشوفتی زنبوروار

    تا مرا زنبور خانه در روان انگیختی

    ای بسا اشک و سرشکا، کز رکاب و زین خویش

    از دل خورشید و چشم آسمان انگیختی

    موج‌ها دیدی که چون خیزد ز دریا هر زمان

    سیل خون از چشم خاقانی چنان انگیختی

    در تب هجرانش افکندی و آنگه مهر تب

    از ثنای خسرو صاحب‌قران انگیختی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha