کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    داور جانی، پس این فریاد جان چون نشنوی

    یارب آخر یارب فریاد خوان چون نشنوی

    داد خواهم بر درت در خاک و خون افغان کنان

    گیر داد عاشقان ندهی فغان چون نشنوی

    آه سوزان کز ره دل می‌برم سوی دهان

    سوی دل باز آرم از ره دهان چون نشنوی

    هر زمان گوئی بگو تا خود نشان عشق چیست

    من چه دانم داد عشقت را نشان چون نشنوی

    در کمین غمزها ترکان کمان کش داشتی

    گاه تیر افشاندن آواز کمان چون نشنوی

    جوش دریای سرشکم گوش ماهی بشنود

    چون در آن دریا تو راندی جوش آن چون نشنوی

    پرسی از حال دلم چون بشنوی فریاد من

    حال دل چون پرسی از من هر زمان چون نشنوی

    گوش زیر زلف و زیور زان نهان کردی که آه

    نشنوی پیدا ز من باری نهان چون نشنوی

    گویمت کامروز جانم رفت زودش برزنی

    چون توئی جان داور ای جان حال جان چون نشنوی

    هر دمت خاقانی از چشم و زبان گنجی دهد

    نام خاقانی به گوش دوستان چون نشنوی

    کوه سیمینی و در کوه اوفتد آواز گنج

    آخر این آوازهٔ گنج روان چون نشنوی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha