کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    جان از تنم برآید چون از درم درآئی

    لب را به جای جانی بنشان به کدخدائی

    جان خود چه زهره دارد ای نور آشنایی

    کز خود برون نیاید آنجا که تو درآئی

    جانی که یافت از خم زلفین تو رهائی

    از کار بازماند همچون بت از خدائی

    بر زخم‌های جانم هم درد و هم دوائی

    در نیمه راه عقلم هم خوف و هم رجائی

    از پای پاسبانت بوسی کنم گدائی

    وانگاه سر برآرم کاین است پادشائی

    تب‌های هجر دارم شب‌ها بینوائی

    تب‌های من ببندی لب‌ها چو برگشائی

    گمراه گردم از خود تا تو رهم نمائی

    از من مرا چه خیزد اکنون که تو مرائی

    تو خود نهان نباشی کاندر نهان مائی

    خاقانی از تحیر پرسان که تو کجائی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha