کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چادر خود را برو افکند زود

    مرد را زن ساخت و در را بر گشود

    زیر چادر مرد رسوا و عیان

    سخت پیدا چون شتر بر نردبان

    گفت خاتونیست از اعیان شهر

    مر ورا از مال و اقبالست بهر

    در ببستم تا کسی بیگانه‌ای

    در نیاید زود نادانانه‌ای

    گفت صوفی چیستش هین خدمتی

    تا بر آرم بی‌سپاس و منتی

    گفت میلش خویشی و پیوستگیست

    نیک خاتونیست حق داند که کیست

    خواست دختر را ببیند زیر دست

    اتفاقا دختر اندر مکتبست

    باز گفت ار آرد باشد یا سبوس

    می‌کنم او را به جان و دل عروس

    یک پسر دارد که اندر شهر نیست

    خوب و زیرک چابک و مکسب کنیست

    گفت صوفی ما فقیر و زار و کم

    قوم خاتون مال‌دار و محتشم

    کی بود این کفو ایشان در زواج

    یک در از چوب و دری دیگر ز عاج

    کفو باید هر دو جفت اندر نکاح

    ورنه تنگ آید نماند ارتیاح

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha