کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    عاقل آن باشد که او با مشعله‌ست

    او دلیل و پیشوای قافله‌ست

    پیرو نور خودست آن پیش‌رو

    تابع خویشست آن بی‌خویش‌رو

    مؤمن خویشست و ایمان آورید

    هم بدان نوری که جانش زو چرید

    دیگری که نیم‌عاقل آمد او

    عاقلی را دیدهٔ خود داند او

    دست در وی زد چو کور اندر دلیل

    تا بدو بینا شد و چست و جلیل

    وآن خری کز عقل جوسنگی نداشت

    خود نبودش عقل و عاقل را گذاشت

    ره نداند نه کثیر و نه قلیل

    ننگش آید آمدن خلف دلیل

    می‌رود اندر بیابان دراز

    گاه لنگان آیس و گاهی بتاز

    شمع نه تا پیشوای خود کند

    نیم شمعی نه که نوری کد کند

    نیست عقلش تا دم زنده زند

    نیم‌عقلی نه که خود مرده کند

    مردهٔ آن عاقل آید او تمام

    تا برآید از نشیب خود به بام

    عقل کامل نیست خود را مرده کن

    در پناه عاقلی زنده‌سخن

    زنده نی تا همدم عیسی بود

    مرده نی تا دمگه عیسی شود

    جان کورش گام هر سو می‌نهد

    عاقبت نجهد ولی بر می‌جهد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha