مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر چهارم
بخش ۸۲ - علامت عاقل تمام و نیمعاقل و مرد تمام و نیممرد و علامت شقی مغرور لاشی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عاقل آن باشد که او با مشعله ست او دلیل و پیشوای قافله ست پیرو نور خودست آن پیش رو تابع خویشست آن بی خویش رو مؤمن خویشست و ایمان آورید هم بدان نوری که جانش زو چرید دیگری که نیم عاقل آمد او عاقلی را دیدهٔ خود داند او دست در وی زد چو کور اندر دلیل تا بدو بینا شد و چست و جلیل وآن خری کز عقل جوسنگی نداشت خود نبودش عقل و عاقل را گذاشت ره نداند نه کثیر و نه قلیل ننگش آید آمدن خلف دلیل می رود اندر بیابان دراز گاه لنگان آیس و گاهی بتاز شمع نه تا پیشوای خود کند نیم شمعی نه که نوری کد کند نیست عقلش تا دم زنده زند نیم عقلی نه که خود مرده کند مردهٔ آن عاقل آید او تمام تا برآید از نشیب خود به بام عقل کامل نیست خود را مرده کن در پناه عاقلی زنده سخن زنده نی تا همدم عیسی بود مرده نی تا دمگه عیسی شود جان کورش گام هر سو می نهد عاقبت نجهد ولی بر می جهد مولانا بلخی