مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر چهارم
بخش ۷ - معشوق را زیر چادر پنهان کردن جهت تلبیس و بهانه گفتن زن کی ان کید کن عظیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چادر خود را برو افکند زود مرد را زن ساخت و در را بر گشود زیر چادر مرد رسوا و عیان سخت پیدا چون شتر بر نردبان گفت خاتونیست از اعیان شهر مر ورا از مال و اقبالست بهر در ببستم تا کسی بیگانه ای در نیاید زود نادانانه ای گفت صوفی چیستش هین خدمتی تا بر آرم بی سپاس و منتی گفت میلش خویشی و پیوستگیست نیک خاتونیست حق داند که کیست خواست دختر را ببیند زیر دست اتفاقا دختر اندر مکتبست باز گفت ار آرد باشد یا سبوس می کنم او را به جان و دل عروس یک پسر دارد که اندر شهر نیست خوب و زیرک چابک و مکسب کنیست گفت صوفی ما فقیر و زار و کم قوم خاتون مال دار و محتشم کی بود این کفو ایشان در زواج یک در از چوب و دری دیگر ز عاج کفو باید هر دو جفت اندر نکاح ورنه تنگ آید نماند ارتیاح مولانا بلخی