کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به پاسبانی یک قطره آب گوهر خویش

    به هر دو دست نگهدار چون صدف سر خویش

    خوش آن زمان که به قصد هوای کشور خویش

    گهی برون ز شکاف قفس کنم سر خویش

    نشد نشاط نصیبم چو صید دام شدم

    مگر به وقت طپیدن به هم زنم پر خویش

    گهی بداد ز دستم گهی بدرد از پا

    چه‌ها نمی‌کشم از دست نفس کافر خویش

    رود چو خامه سرش یک قلم به باد فنا

    قدم هرآنکه گذارد برون ز مسطر خویش

    عجب مبین که سر ما به آسمان ساید

    از آنکه داغ تو را کرده‌ایم افسر خویش

    تو قدر دل چه شناسی که در محیط، صدف

    چه احتمال که داند بهای گوهر خویش

    ز جور دهر به تنگ آمدم بسی قصاب

    بریم درددل خویش را به داور خویش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha