قصاب کاشانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۸۴: به پاسبانی یک قطره آب گوهر خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به پاسبانی یک قطره آب گوهر خویش به هر دو دست نگهدار چون صدف سر خویش خوش آن زمان که به قصد هوای کشور خویش گهی برون ز شکاف قفس کنم سر خویش نشد نشاط نصیبم چو صید دام شدم مگر به وقت طپیدن به هم زنم پر خویش گهی بداد ز دستم گهی بدرد از پا چه ها نمی کشم از دست نفس کافر خویش رود چو خامه سرش یک قلم به باد فنا قدم هرآنکه گذارد برون ز مسطر خویش عجب مبین که سر ما به آسمان ساید از آنکه داغ تو را کرده ایم افسر خویش تو قدر دل چه شناسی که در محیط، صدف چه احتمال که داند بهای گوهر خویش ز جور دهر به تنگ آمدم بسی قصاب بریم درددل خویش را به داور خویش قصاب کاشانی