کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

     

    ز صد مرد پنجه گرفته شدند

    دگر کشته و زار و کفته شدند

    سرندیب شد زین شکن پرخروش

    ز شیون به هر بر زنی خاست جوش

    ز خویشانش پور بهو هر که بود

    ببرد و ز دریا گذر کرد زود

    ز هر سو چو بر وی جهان تنگ شد

    به زنهار نزد شه زنگ شد

    دو میزر بود جامه زنگیان

    یکی گرد گوش و دگر بر میان

    ندارند اسپ اندر آن بوم هیچ

    نه کس داند اندر سواری پسیچ

    بود سازشان تیغ کین روز جنگ

    دگر استخوان ماهی و تیر و سنگ

    چو باشد شهی یا مهی ارجمند

    نشانند از افراز تختی بلند

    مر آن تخت را چار تن ساخته

    پرندش همی بر سر افراخته

    بود نیز نو مطرفی شاهوار

    ببسته ز دو سو به چوب استوار

    نشستنگه ناز دانند و کام

    بدان بومش اندول خوانند نام

    کرا شاه خواهد به زنهار خویش

    نشان باشدش مهر و سربند پیش

    فروهشته باشد به رخ روی بند

    نبیندش کس جز مهی ارجمند

    ز پور بهو چون شنید آگهی

    فرستاد سربند و مهر شهی

    همان تخت فرمود تا تاختند

    همه ره نثارش گهر ساختند

    چو آمد برش تنگ برخاست زود

    فراوان بپرسید و گرمی نمود

    نشاند و نوازیدش و داد جاه

    همی بود از آنگونه نزدیک شاه

    مرورا سپهدار و داماد گشت

    نشست ایمن از اندُه ، آزاد گشت

    سپاهش هم از زنگیان هر کسی

    زن آورد و پیوندشان شد بسی

    چو گرشاسب و مهراج از جای جنگ

    رسیدند نزد سرندیب تنگ

    به شهر از مهان هر که بُد سرفراز

    همه هدیه و نزل کردند ساز

    به ره پیش مهراج باز آمدند

    به پوزش همه لابه ساز آمدند

    که گر شد بهو دشمن شهریار

    ز ما کس نبد با وی از شهر یار

    ز بهر تواش بنده بودیم و دوست

    کنون ما که ایم ار گنه کار اوست

    به جای گنهکار بر بی گناه

    چو خشم آوری نیست آیین و راه

    و گر نزد شه ما گنه کرده ایم

    سر اینک بَرِ تیغش آورده ایم

    اگر سر بُرد ور ببخشد رواست

    پسندیده ایم آنچه او را هواست

    ز گرشاسب درخواست مهراج شاه

    که این رای را هم تو بین روی و راه

    به پاداش کژّی و از راه راست

    بدین کشور امروز فرمان تراست

    سپهبد گناهی کجا بودشان

    ببخشید و از دل ببخشودشان

    دگر دادشان از هر امّید بهر

    وز آنجا کشیدند لشکر به شهر

    بسی یافت مهراج هر گونه چیز

    ز گنج بهو و آن لشکرش نیز

    نهان کرده ها بر کشید از مغاک

    به گرشاسب و ایرانیان داد پاک

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha