کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بدام افتاد روباهی سحرگاه

    بروبه بازی اندیشید در راه

    که گر صیّاد بیند همچنینم

    دهد حالی بگازر پوستینم

    پس آنگه مرده کرد او خویشتن را

    ز بیم جان فرو افکند تن را

    چو صیّاد آمد او را مرده پنداشت

    نمی‌یارست روبه را کم انگاشت

    ز بُن ببرید حالی گوش او لیک

    که گوش او بکار آید مرا نیک

    بدل روباه گفتا ترکِ غم گیر

    چو زنده ماندهٔ یک گوشه کم گیر

    یکی دیگر بیامد گفت این دم

    زبان او بکار آید مرا هم

    زبانش را برید آن مرد ناگاه

    نکرد از بیمِ جان یک ناله روباه

    دگر کس گفت ما را از همه چیز

    بکار آید همی دندانِ او نیز

    نزد دم تا که آهن درفکندند

    بسختی چند دندانش بکندند

    بدل روباه گفتا گر بمانم

    نه دندان باش ونه گوش و زبانم

    دگر کس آمد و گفت اختیارست

    دل روبه که رنجی را بکارست

    چو نام دل شنید از دور روباه

    جهان برچشمِ او شد تیره آنگاه

    بدل می‌گفت با دل نیست بازی

    کنون باید بکارم حیله سازی

    بگفت این و بصد دستان و تزویر

    بجَست از دام همچون از کمان تیر

    حدیث دل حدیثی بس شگفتست

    که دو عالم حدیثش درگرفتست

    روا داری که در خونم نشانی؟

    حدیث دل مگو دیگر تو دانی

    چو دل خون شد بگو از دل چه گویم

    ز دل با مردم غافل چه گویم

    دلم آنجا که معشوقست آنجاست

    من آنجا کی رسم این کی شود راست

    دل من گُم شد از من ناپدیدار

    نه من از دل نه دل از من خبردار

    چو دائم از دل خود بی‌نشانم

    نشانی کی بود ازدلستانم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha