چون الله بنده را شایسته مقام قرب گرداند و او را شراب لطف ابد بچشاند ظاهر و باطنش را از ریا و نفاق و صافی کند محبّت اغیار را در باطن وی گنجایی نماند مشاهِد لطف خفی گردد به چشم عبرت در حقیقت کون نظاره میکند از مصنوع با صانع مینگرد و از مقدور به قادر میرسد آنگاه از مصنوعات ملول گردد و به محبّت صانع مشغول گردد دنیا را خطر نماند عقبی را بر خاطر او گذر نماند غذای او ذکر محبوب گردد تنش در هیجان شوق معبود [می] نازد دل در محبّت محبوب میگدازد نه روی اعراض نه سامان اعتراض چون بمیرد حواس ظاهرش از دور فلک بیرون آید کلّ اعضاش از حرکت طبیعیش ممتنع گردد این همه تغیّر ظاهر را بود ولیکن باطن از شوق و محبّت پر بود.
اَمْوَاتٌ عِنْدَ الْخَلْقِ أَحْیَاءٌ عِنْدَ الرَّبّ.
حرام دارم با مردمان سخن گفتن
و چون حدیث تو آید سخن دراز کنم
اکنون ای الله این معانی را با جواهر من جفت گردان تا عاشق و معشوق به یک جای باشند و به کسی دیگر محتاج نباشند یعنی عین این معانی را چو مشاهده میکنم [گوئی دیدار معشوقۀ حقیقی را مشاهده میکنم] و الله این معانی را چون عروس آراسته بر زبر جواهر من فرومیآرد و جواهر مرا با رحمت و شفقت میگرداند با معانی (وَاللهُ اَعلَم).