گفتم ای الله وعده کردهای که وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأُرْضِ إِلَّا عَلَی اللهِ رِزْقُهَا مرا چون از طریق ظاهر درها بر آوردهای روزی من از خود بده چو مرا از اسباب میسّر نمیکنی هم شاهد خواهم و هم نعمت خواهم و هم سماع خواهم و هم حرمت خواهم و هم قدرت خواهم و هم مشیّت خواهم الله الهام داد که الله و هو الله عبارت است از خوشیها و مرادها و مشیّتهای همۀ مخلوقات و زیاده تو بینهایت از من میخور چنانکه نحل از گلها تا همه اجزات عسل شود از آنکه محیی ماییم احیا جز به خوشی نباشد و جز به مراد نباشد و ممیت ماییم امانت جز به فراق خوشی و مراد نباشد هرچه خوشی درآید وجود پدید آید و هرچه خوشی برود فنا پدید آید همه صور بهشت از حور او عَینا همه از ما چرند جانها عرقهای ماست اسباب خوشیها و مرادها چو کفچهایست پیش ما چندانکه میتوانی به قدح ذکر الله از ما میخور از شراب ما چون مست شدی و سست گشتی خوشی خوابت دهیم چون اصحاب کهف تو از ما میخور و شکر سکر ما میکن یعنی به خلقان خوشی ما میرسان تا تو را زیاده میدهیم گفتم که الحمد لله یعنی این شرف مرا تمام نیست که تصرّف الله و فعل الله در اجزای من است که از عدمم برکشید و وجودم داد و در اجزای من تصرّف میکند و من میدانم که او متصرّف من است و این حالت عزیزترین حالهاست نزد من که به این صفت به الله میروم اکنون حمد میگویم و هر دم خود را از این حالت پر میکنم و از خلقان و احوال دیگر بیخبر میباشم و از همه آشنایی قطع میکنم گویی آن حمد مر مزههای الله را میکنم زیرا آن همه عشق نامهها و همه ثناها مر پارهای مزههای الله را میگویند اکنون همچون عروسان عاشق میزارم که ای الله مرا از مزههای خود محروم مدار که جز تو هیچ کسی ندارم لَا تَذَرْنِی فَرْدَاً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ اکنون با هر موجودی که صحبت الله با وی کم شود کمال حال آن چیز به نقصان بدل شود چنانکه شاه چون از عروس روی بگرداند عروس پژمرده شود و الله را صحبتی است با عقل و مزۀ معقولات از آن است و کذاالحسّ پس همه تصرّفات الله است در همه اجزای من و فعل الله بیصفات الله نیست از رحمت و کرم و غیر ذلک و این اوصاف همه نور و مؤثر نور است بدان رنگ که پیش از این دیدم پس در هر جزو من جویهای نور میرود همچون زرآب و روان میشود از صفات الله و چون صنع الله میکند در هر جزو من و همه خواطر و مزه از الله هست میشود همه روی سوی الله آوردهاند و الله چنانکه شاه زیبا در میان عروسان نو بنشسته یکی بر کتفش میگزد و یکی بر شانه بوسهاش میدهد و یکی خود را در وی میمالد و یا چنانکه فرزندان چو دانۀ مروارید گرد پدر جوان درآمده و با وی بازی میکنند و یا چون کبوتران و گنجشگان گرد کسی که خورشان میدهد درآمده باشند و به هر جای وی برمینشینند همچنان همه ذرّههای کاینات گرد جمال الله گردان و تدبیر و خواطر من گرد الله گردان است و سبّوح و سبحانگویان است (وَاللهُ اَعلَم).