اِسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ صوم برداشتن کلوخ است از زیر آیینۀ دل [و حسد و غیبت و قصد بد دور کردن از خود چون زنگار برداشتن است از آئینۀ دل] آخر چو کلوخ برمیگیری اولی بود که روی آیینه بزدایی صبر تکالیف بجا میآر که همه دولت تو از رنج است نخست در زندان رحم آیی آنگاه در بستان جهان بچه میگرید مادرش دست به گهواره میبندد تا سرش دراز نشود و استخوانهایش کژمژ نیاید شارع دست و پای تو میبندد به تکالیف تا آوازت ناخوش نشود وَ زَفِیْرٌ وَ شَهِیقٌ نگردی وَ تَسْوَدُّ وُجُوْهٌ نشوی به نوای بنان و اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ تو را در خواب میکند رنج بدرقۀ تو آمد اگرچه فراز و نشیب میبرد از دست دزدانت نگاه میدارد اکنون تو خواهی تا از انوار غیبی بهرهمند گردی نتوانی از خود یافتن تو را نشان دهیم به جای آن موضع بنشین تا به نزد تو آید چنانکه موسی به مجمع البحرین از بهر خضر، تو به نزد آفتاب نتوانی رفتن امّا جایی که آفتاب تابد آنجا باش تا تاب آفتاب به نزد تو فرستیم اکنون به مجمع البحرین صوم و صلاة بنشین چون موسی و رنج بهجای آر و خود را در آتش و آب انداز ولیکن نسوزی و از عوّانان شیاطین خلاص یابی صلاة آتش مینماید ولیکن نور است و سازوار إِنِّی آنَسْتُ نَاراً ولیکن نور بود.
سؤال کرد که مخلوقات را چندان هستی و کمال هست که الله او را محل خطاب و امر و نهی نهد جواب گفتم که تو با کمال الله او را محل خطاب نهی الله تو را محل خطاب نهد و هرگاه ننهی الله ننهد اکنون اثر الله و رسیدن به الله کل جهان است با همه انواعش تو نیک در جهان نظر کن تا خیرگی و حیرت بینی یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ پیش از این أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ گفت و تو بلی گفتی ایمان به غیب آوردی اکنون چون غیب را عین کرد و از بیّنه و آیات اقامت کرد چرا انکار میکنی اکنون باید که صدق زیاده باشد نه کم نی نی بورز الله را و امر او را گیر و ذکر الله کن و سبحان الله میگوی یعنی پاکی از همه عیبها چون او موجود است بیهمه عیبها به چه عیب تو از وی روی میگردانی در جمالی که چندین عیب دارد عاشق وی میباشی جان را دوست میداری با چندان عیب الله را جان نگویم از آنکه جان هزار عیب دارد پس اگر صادقی در سبحان الله گفتن چرا والِه او نباشی و اگر راست میگویی و الحمدلله چرا بی او آرام داری چو همه صفات سزا مر او راست حیات و کالبدها که بنای اوست بدین نغزی است تا وی چگونه باشد سُبْحَانَک هرکه در کوی تسبیح و قرآن آمد در عین بهشت و نظر الی وجه رحمن آمد اکنون چون با کاف خطاب باشی آنگاه از همه اوصاف خود و جهان پاک باشی در آن لحظه که از خود بیخود شدی با کاف خطا بیتو با کاف کن آی بنگر که نظر تو بر چه میافتد تو با آن چیز باشی و در آن چیز نگری مثلا در زید نظر کنی چو پوست و گوشت او را ببینی زید را دیده باشی اکنون بنگر که به روح تو چه چیز نزدیکتر است و در چه نظر میکنی آن نظر در الله است وَ نَحْنُ أُقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ الله ساعتی تو را میشکافند به نظر خود و ساعتی تو را میگدازند به نظر به اعدا وجود آدمی را الله آفرید تا قهر خود و لطف خود از او ظاهر کند. همه محبان را الله عاشق وجود [خود گردانید و عاجز نقصان کمال خود گردانید] و وجود هرکس چو حاجب آمد بر حضرت الله که همه کس در پیش حاجب وجود خود ساجد آمدند و محجوب بدین حاجب شدند (وَاللهُ اَعلَم).