بهاءُالدّین وَلَد
جزو دوم
فصل 96
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اِسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ صوم برداشتن کلوخ است از زیر آیینۀ دل [و حسد و غیبت و قصد بد دور کردن از خود چون زنگار برداشتن است از آئینۀ دل‏] آخر چو کلوخ برمی‏ گیری اولی بود که روی آیینه بزدایی صبر تکالیف بجا می ‏آر که همه دولت تو از رنج است نخست در زندان رحم آیی آنگاه در بستان جهان بچه می‏ گرید مادرش دست به گهواره می‏ بندد تا سرش دراز نشود و استخوان هایش کژمژنیاید شارع دست و پای تو می‏ بندد به تکالیف تا آوازت ناخوش نشود وَ زَفِیْرٌ وَ شَهِیقٌ‏ نگردی‏ وَ تَسْوَدُّ وُجُوْهٌ‏ نشوی به نوای بنان و اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِتو را در خواب می‏ کند رنج بدرقۀ تو آمد اگرچه فراز و نشیب می ‏برد از دست دزدانت نگاه می ‏دارد اکنون تو خواهی تا از انوار غیبی بهره ‏مند گردی نتوانی از خود یافتن تو را نشان دهیم به جای آن موضع بنشین تا به نزد تو آید چنان کهموسیبه مجمع البحرین از بهرخضر، تو به نزد آفتاب نتوانی رفتن امّا جایی که آفتاب تابد آنجا باش تا تاب آفتاب به نزد تو فرستیم اکنون به مجمع البحرین صوم و صلاة بنشین چونموسیو رنج به جای آر و خود را در آتش و آب انداز ولیکن نسوزی و از عوّانان شیاطین خلاص یابی صلاة آتش می‏ نماید ولیکن نور است و سازوار إِنِّی آنَسْتُ نَاراًولیکن نور بود. سؤال کرد که مخلوقات را چندان هستی و کمال هست که الله او را محل خطاب و امر و نهی نهد جواب گفتم که تو با کمال الله او را محل خطاب نهی الله تو را محل خطاب نهد و هرگاه ننهی الله ننهد اکنون اثر الله و رسیدن به الله کل جهان است با همه انواعش تو نیک در جهان نظر کن تا خیرگی و حیرت بینی‏ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَپیش از این‏ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ‏گفت و تو بلی گفتی ایمان به غیب آوردی اکنون چون غیب را عین کرد و از بیّنه و آیات اقامت کرد چرا انکار می‏ کنی اکنون باید که صدق زیاده باشد نه کم نی نی بورز الله را و امر او را گیر و ذکر الله کن و سبحان الله می‏ گوی یعنی پاکی از همه عیب ها چون او موجود است بی ‏همه عیب ها به چه عیب تو از وی روی می‏ گردانی در جمالی که چندین عیب دارد عاشق وی می ‏باشی جان را دوست می ‏داری با چندان عیب الله را جان نگویم از آنکه جان هزار عیب دارد پس اگر صادقی در سبحان الله گفتن چرا والِه او نباشی و اگر راست می‏ گویی و الحمدلله چرا بی او آرام داری چو همه صفات سزا مر او راست حیات و کالبدها که بنای اوست بدین نغزی است تا وی چگونه باشد سُبْحَانَکهرکه در کوی تسبیح و قرآن آمد در عین بهشت و نظر الی وجه رحمن آمد اکنون چون با کاف خطاب باشی آنگاه از همه اوصاف خود و جهان پاک باشی در آن لحظه که از خود بیخود شدی با کاف خطا بی ‏تو با کاف کن آی بنگر که نظر تو بر چه می ‏افتد تو با آن چیز باشی و در آن چیز نگری مثلا درزیدنظر کنی چو پوست و گوشت او را ببینیزیدرا دیده باشی اکنون بنگر که به روح تو چه چیز نزدیک تر است و در چه نظر می‏ کنی آن نظر در الله است‏ وَ نَحْنُ أُقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِالله ساعتی تو را می‏ شکافند به نظر خود و ساعتی تو را می‏ گدازند به نظر به اعدا وجود آدمی را الله آفرید تا قهر خود و لطف خود از او ظاهر کند. همه محبان‏ را الله عاشق وجود [خود گردانید و عاجز نقصان کمال خود گردانید] و وجود هرکس چو حاجب آمد بر حضرت الله که همه کس در پیش حاجب وجود خود ساجد آمدند و محجوب بدین حاجب شدند (وَاللهُ اَعلَم). بهاءُالدّین وَلَد