صد شکر که کام دل مهجور برآمد
شد روز وصال و شب هجران بسر آمد
آن طالع فرخنده میمون ز درآمد
آن یار سفرکردهٔ ما از سفر آمد
*****
نینی که بدل بود و کنون درنظر آمد
چشم همه روشن شد از آن مطلع انوار
*****
چندی به میان بود اگر بعد مراحل
ما را نبد آن مرحلهها پرده و حایل
چشم و دل ما هست بر آن ماه دو منزل
از دیده اگر رفت مکان بودش در دل
*****
زین خانه بدان خانه شد آنشمع محافل
حالی شد از آن خانه بدین خانه دگر بار
*****
خوش آمد و آمد غم احباب بپایان
وین طرفه که آن عید دل افروز محبان
با عید غدیر از نجف آمد به صفاهان
سوغاتی از این به نتوان یافت بدوران
*****
سازیم نثار وی و سوغات وی ار جان
داریم از این همت کم خجلت بسیار
*****
باری شده سیل نعم حضرت باری
اندر حق ما سوختگان ساری و جاری
بر نعمت دیدار کنم شکرگذاری
یا در صفت عید کنم صفحهنگاری
*****
یا شرح دهم از نفس باد بهاری
کزوی شده پر لاله و گل دامن گلزار
*****
هان عید غدیر آمدهای ساقی مهوش
وز خامه قدرت شده گل کشت منقش
ما راست ز غم دل چو دو زلف تو مشوش
بر خرمن غم خیز و بزن ز آب میآتش
*****
تا پیش گل روی تو با نغمه دلکش
بلبل صفت از عید کنم تهنیت اظهار
*****
در طرف چمن بین که چسان طوطی و طغرل
دراج و تذرو و بط و موسیجه و صلصل
از نغمه مستانه در انداخته غلغل
بر رسته ز گل ختمی و خیری و قرنفل
*****
غم میبرد از دل به تماشا ورق گل
چون دفتر مدح شه دین حیدر کرار
*****
سلطان نجف شیر خدا شاه ولایت
داماد نبی شمع شبستان هدایت
کش امر دو کونستی در کف کفایت
قرآن به مدیحش ز خدا آیت آیت
*****
در دین خدا گر نبدش سعی و حمایت
بالله نه ز دین بود نشانی نه ز دیندار
*****
موجود جهان گشته برای علی و بس
گردون شده گردان بهوای علی و بس
خورشید بود بنده رای علی و بس
آندل که دلست آمده جای علی و بس
*****
دین نزد خدا هست ولای علی و بس
هان آیه اکملت مرا شاهد گفتار
*****
از اوست بپا طارم ایوان معلق
وز اوست بجا هیأت افلاک مطبق
بازار وجود از کرمش یافته رونق
این نکته مرا گشته به تحقیق محقق
*****
هرکس کند انکار شئون علی الحق
دارد به خدائی خدا شبه و انکار
*****
من در خم چوگان وی افتاده چو گویم
وز لطمه چوگانش دوان سوی بسویم
نی چون دگران در بدرو کوی بکویم
عمری است نصیری وی و بنده اویم
*****
عار آیدم از اینکه نهان کرده نگویم
امید که محفوظ و مصون داردم از نار
*****
صابر علی آنشاه که بیشبه و نظیر است
هر سال مهیا زوی این جشن غدیر است
با همت والای وی اندیشه قصیر است
بر قدرت او مات نه خود عقل صغیر است
*****
کاین مسئله شامل به صغیر و بکبیر است
من قدرته فاعتبروا یا اولی الابصار