امروز من اندر سر سودای دگر دارم
درباره میخوردن تجدید نظر دارم
خشت از سر خم خواهم یکمرتبه بردارم
سرهشته در آن نوشم تا هوش بسر دارم
*****
در میکده مست افتم بیزحمت هشیاری
*****
ای مرغ طرب بالی بگشای و معلق زن
پائی ز سر مستی بر گنبد ازرق زن
حق حق زن و هوهو کن هوهو کن و حقحق زن
بر بیخبران تسخر بر بیبصران دق زن
*****
کان خلوتی غیبی شد شاهد بازاری
*****
با اهل زمین بر گو کز عرش بشیر آمد
خیزید باستقبال آن عرش سریر آمد
بر خیل خراباتی ده مژده که پیر آمد
با جلوه اللهی در خم غدیر آمد
*****
تا حشر ز اهل دل دل برد بعیاری
*****
معشوق ازل از رخ برداشته برقع را
هر دیده کجا بیند آن ماه ملمع را
خفاش شناسد کی خورشید مشعشع را
آری چو کند در برشه دلق مرقع را
*****
هر دیده ظاهر بین افتد به غلط کاری
*****
از وجه هویت بین نی نسبت تمثالی
وجه علی اعلی وجه علی عالی
ای موسی بن عمران جای تو کنون خالی
تا کام دلت یابی از آن ولی والی
*****
جای لن از او بینی صدگونه وفاداری
*****
از خاک رهش گردون اندوخته گوهرها
آراسته گیتی را ز افروخته اخترها
تنها نه کنون باشد او ملجأ مضطرها
هنگام بلا از او جستند پیمبرها
*****
این یک ظفر و نصرت آن یک مدد و یاری
*****
گر او نه همی کردی در حق رسل احسان
تا حشر نیاسودی نوح از الم طوفان
یوسف نشدی آزاد از زاویه زندان
یعقوب نمیکردی طی مرحله هجران
*****
ایوب نمیرستی از بستر بیماری
*****
استاد ملایک شد جبرئیل ز تعلیمش
خاک ره او گردید امکان پی تکریمش
اشیا رقم هستی خواندند ز ترقیمش
چون روز ازل گردون خم گشت بتعظیمش
*****
زان یافت چنین رفعت در عین نگونساری
*****
هرکس بغلامانش داخل شد و محرم شد
میزیبد اگر گوئی او داخل آدم شد
آدم هم از این رتبت انسان مکرم شد
صورت ز علی آورد آنگونه معظم شد
*****
ورنه که سجود آرد بر کهگل فخاری
*****
ای قبله حقجویان محراب دو ابرویت
روی دل مشتاقان از هر طرفی سویت
نه گنبدگردون را پر کرده هیاهویت
در دیر و حرم مجنون بر سلسله مویت
*****
هم مؤمن تسبیحی هم کافر زناری
*****
تبلیغ محمد (ص) را در کارتو میبینم
سر تا سر فرقان را اسرار تو میبینم
روشن همه عالم را ز انوار تو میبینم
در معنی صورتها دیدار تو میبینم
*****
خوابی است خوش این یارب یا معنی بیداری
*****
ای پادشه عالم ما خیل غلامانت
گر باشدمان دستی داریم به دامانت
ما را بکن از احسان خود قابل احسانت
هر عیب و گنه داریم ای ما همه قربانت
*****
میپوش به ستاری میبخش بغفاری
*****
نعمت علی آن اختر کز برج تو تابان شد
در دوده شه صابر بر فقر نگهبان شد
مر جشن غدیرت را ساعی ز دل و جان شد
بس مشگل مسکینان کز لطف وی آسانشد
*****
آسان گذران از وی هر سختی و دشواری
*****
من گرچه صغیر استم با وصف تو دمسازم
پر کرده جهانی را در مدح تو آوازم
شه صابر از این نعمت کرده است سرافرازم
هرکس بکسی نازد من هم بتو مینازم
*****
تا ناز که خود گردد مقرون بسزاواری