بخلق عالمی ای اهل عشق ناز کنید
رسید یار ز ره ساز عیش ساز کنید
به طاق ابروی محرابیش نماز کنید
معاشران گره از زلف یار باز کنید
*****
شبی خوش است بدین قصهاش دراز کنید
*****
در این مقام که یاران مهربان جمعند
همه بعشق علی شاه انس و جان جمعند
جدائی افتدشان گر ز تن بجان جمعند
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
*****
وان یکاد بخوانید و در فراز کنید
*****
قدح کشان که بعشرت مقیم این کویند
اسیر طره آن یار عنبرین مویند
درون پرده بر از و نیاز با اویند
رباب و چنگ به بانگ بلند میگویند
*****
که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید
*****
غلام دولت آنم که اوست بنده بعشق
دل از مصاحب غیردوست کنده بعشق
چو شمع سوزد و در گریهاست و خنده بعشق
هر آنکسی که در این حلقه نیست زنده بعشق
*****
بر او چو مرده به فتوای من نماز کنید
*****
خبر شوید که در عشق کار دشوار است
عتاب و ناز و تکبر همیشه از یار است
نیاز و عجز و تضرع ز عاشق زار است
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
*****
چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
*****
همای اوج سعادت به هر هوا نپرد
فریب کس نخورد شید هر دغا نخرد
غم نهفته به جز بر در خدا نبرد
به جان دوست که غم پرده شما ندرد
*****
گر اعتماد به الطاف کارساز کنید
*****
بزرگ مایه ایمان ثبات و تمکین است
مکن مصاحبت آن را که اهل تلوین است
که آن مخرب اخلاق و رهزن دین است
نخست موعظه پیر میفروش این است
*****
که از مصاحب نا جنس احتراز کنید
*****
مگر خبر شده زین جشن جان فزا حافظ
که نظم خویش فرستاده با صبا حافظ
صغیر یافت که دارد چه مدعا حافظ
اگر طلب کند انعامی از شما حافظ
*****
حوالتش به لب یار دلنواز کنید