بغم سرای جهان خواجه خوش دلت شاد است
همیشه فکر تو در این خراب آباد است
ز بس امل دلت از یاد مرگ آزاد است
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است
*****
بیار باده که ایام عمر بر باد است
*****
بغیر زردی رخسار و اشگ خونآلود
به رنگهای جهان مبتلا نباید بود
اسیر رنگ به غیر از زیان نبیند سود
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
*****
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
*****
به گوش هوش اگر بشنوی به لیل و نهار
به بیوفائی خود دهر میکند اقرار
مباش در پی آمال دنیوی زنهار
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
*****
که این حدیث ز پیر طریقتم یاد است
*****
ببین بدیده عبرت در این خراب آباد
به باد رفته سریرکی و کلاه قباد
ندید کام در این حجله هرکه شد داماد
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
*****
که این عجوزه عروس هزار داماد است
*****
حدیث غیر رها کن و زمان خود دریاب
ببوس غبغب ساقی بنوش جام شراب
در آبه عالم مستی شنو ز غیب خطاب
چگویمت که بمیخانه دوش مست و خراب
*****
سروش عالم غیبم چه مژدهها داداست
*****
شدم به رافت ساقی چو کامیاب از جام
وجود خویش تهی یافتم ز ننگ و ز نام
به حال مستیم آمد به گوش دل الهام
که ای بلندنظر شاهباز سد ره مقام
*****
نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است
*****
تو بلبلی به مقامات خود مکن تقصیر
بسان جغد به ویرانه آشیانه مگیر
مشو به دام مذلت برای دانه اسیر
تراز کنگرهٔ عرش میزنند صفیر
*****
ندانمت که در این دامگه چه افتاد است
*****
خنک دلی که ز قید هوس بود آزاد
به خوابگاه رضا آرمیده خرم و شاد
چو قسمت تو نه کم گردد از غم و نه زیاد
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
*****
که این لطیفه نغزم زرهروی یاد است
*****
گشایشی چو ندیدی به عقده هم مفزای
بکنج غم منشین روی خود ترش منمای
رها ز خود شو و تفویض امر کن بخدای
رضا بداده بده و ز جبین گره بگشای
*****
که بر من و تو در اختیار نگشاد است
*****
چه گلشن است که اندر عزای خود سنبل
گشوده طره و فریاد میکند صلصل
ز بی ثباتی گل میکند فغان بلبل
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
*****
بنال بلبل بیدل که جای فریاد است
*****
زهی محیط مقالات را گهر حافظ
خهی نهال کمالات را ثمر حافظ
صغیر را شده بانی بشعر تر حافظ
حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ
*****
قبول خاطر و لطف سخن خداداد است