گل چو انوشیروان باز بر افروخت چهر
چمن شد از روشنی چو رای بوذرجمهر
معدلت اظهار کرد گردش وارون سپهر
مانی قدرت نگاشت نقش بدیعی ز مهر
*****
در همه گل کشت شد تواتر ماه و مهر
برآمد از هر شجر شکوفه سیاره وار
*****
بباغ غربال ابر لؤلؤ تر بیخته
خاک چمن سر بسر به عنبر آمیخته
لاله چو من داغ هجر بر جگر انگیخته
مگر که پیوند آن ز یار بگسیخته
*****
باد صبا از ختن اگر نه بگریخته
از چه سبب بر مشام مشگ نماید نثار
*****
گل ز درخشندگی سراج و هاج شد
زاغ عز ازیل وش از چمن اخراج شد
شاخ صنوبر ز نو مسکن دراج شد
سار انا الحق زنان بر سر هر کاج شد
*****
باز مگر آسمان به فکر حلاج شد
دوباره منصور را مگر مکان شد بدار
*****
ترک من ای مر مرا نداده از کام کام
وی الف قامتم کرده ز آلام لام
نبرده از من مگر بوقت دشنام نام
فکنده از گیسوان مرا بر اندام دام
*****
مرغ دلم کردهای خوش ای دلارام رام
ربودهئی دل ز من گشته با غیار یار
*****
بیا که زد لاله سر در چمن از ماء وطین
شد ز شقایق دمن رشگ بهشت برین
روح فزا میوزد بر لب ماء معین
نسیم گاه از یسار شمیم گاه از یمین
*****
بکبک و بلبل مگر شادی و غم شد قرین
کان خندد قاه قاه وین نالد زار زار
*****
بفرودین بوستان چون ارم آباد شد
به اردی اطفال باغ از رحم آزاد شد
پس الفت دایگان عیان ز خرداد شد
گه امر ارشادشان به تیر و مرداد شد
*****
گاه بخورشید و ابر گه بمه و باد شد
تا همه را پرورید قدرت پروردگار
*****
بعد ز مرد بباغ سیم و زر آورد شاخ
سیم و زر آمد پدید یا گهر آورد شاخ
گهر نمودار گشت یا ثمر آورد شاخ
ثمر پدیدار شد یا شکر آورد شاخ
*****
راز نهان هرچه داشت در نظر آورد شاخ
بلی ندارد نهان راز کسی روزگار
*****
درخت نارنج باز بباغ آورده بر
وز پی تاراج دل جلوه کند درنظر
یا پی چذب کلیم گشته فروزان شجر
یا نه کلیم است و دست ز جیب کرده بدر
*****
یا که زبرجد فروش دارد گوئی ز زر
یا کره آفتاب سر زده از کوهسار
*****
لیمو گوئی یکی حقه پر از شکر است
رنگ وی و طعم وی هر دو شگفتآور است
کان چورخ عاشقان ز هجر یار اصفر است
وین چو لب دلبران دلکش و جانپرور است
*****
بعاشقی ماند این کانهمه خود دلبر است
یعنی از خود تهی است لیک پر است از نگار
*****
سیب نموده عیان چهره چون آفتاب
یا که عروسی ز رخ فکنده یکسو نقاب
غرور حسنش همی منع کند از حجاب
یا نه که داماد راست کف بلورین خضاب
*****
فتاده یا عاشقی ز پا بحال خراب
گرفته او را ببر دلبر گلگون عذار
*****
تاک کهن سال بین چه خوش جوان آمده
خوشه انگور وی وقت روان آمده
تاک است انگور از آن باز عیان آمده
یا نه که پروین پدید در آسمان آمده
*****
یا نه که صهبا فروش به بوستان آمده
وین بکفش شیشههاست پرز میخوشگوار
*****
مدتی امرود چشم به سیر بستان گشود
حال فواکه بدید و صف لطایف شنود
پخته شد و از همهگوی نکوئی ربود
روز بروزش همی لطف و حلاوت فزود
*****
تا که بشه میوهگی زمانه وی را ستود
نسبت شاهی ورا ماند بنام استوار
*****
گویی استاد صنع ساخته اندر چمن
گنبدی از به ولی زرد چو رخسار من
رایحه آن زند طعنه به مشگ ختن
ز اهل حبش چند تن گرفته در وی وطن
*****
یا که بکوه اندرند فرقهٔی از اهرمن
یا نه بروم آمده است قافله زنگبار
*****
طرفه بنائی عیان ز صنع معمار بین
خجسته شهری ز نار بر سر اشجار بین
بشیوه شهر لوط ورا نگونسار بین
دکه مرجان فروش جمله بازار بین
*****
به دور هر دکهاش ز نقره دیوار بین
وز زر احمر نگروی را برج و حصار
*****
این همه کاید پدید ز غیب نقش عجب
دانی در روزگار کیست بدانها سبب
صاحب عصر و زمان واسطه خلق و رب
یار و معین فرق پشت و پناه شعب
*****
شبل علی ولی سبط رسول عرب
سر خدای احد خاتم هشت و چهار
*****
آنکه نگردد فلک جز که بفرمان او
ماه کند کسب نور از رخ رخشان او
هست عطارد یکی طفل دبستان او
در دو جهان بر مدار دست ز دامان او
*****
هرچه که خواهی بخواه از در احسان او
که در دو عالم بود بدست او اختیار
*****
ای شه دنیا و دین ای خلف بوتراب
گرچه نهان کردهٔی روی به پشت حجاب
لیک ز لطف تواند خلق جهان کامیاب
چنانکه از پشت ابر فیض دهد آفتاب
*****
صغیر مداح تست ای شه مالک رقاب
جز به تو در نشأتین نباشد امیدوار