رخ تازه چو تو هیچ دگر تاز نیابد
تا گم نشوی زانکه کست ساز نیابد
آغاز مکن ناز و بهر جا که خرانند
در شو، که کس انجام چو آغاز نیابد
آواز درافکن بخریداران، وین گوی
که چون تو، کسی سیم برانداز نیابد
بر روی خریدار مزن سیم و مینداز
هر کت نخرید از پس آواز نیابد
کالای بهائی چو ببازار درآرند
بی پای خریدار باعزاز نیابد
بس تاز گه ای تاز که تو یافتی از ما
از مادر خویش و پدر آن تاز نیابد
تو شهد نیستانی و در کام ناری
او کامه بیاورد و شتر غاز نیابد
ده مرغ مسمن تو بتنهائی نوردی
کر ککوه بره کاوی انباز نیابد
از دو لب نوشین تو تا بوسه ربایم
با نوش لبت تلخی بگماز نیابد
ای تازه غلامباره چنان یافته تو
گوئی که غلامباره چنین تاز نیابد
اینست محابات یکی شعر سنائی
ایام چو تو دلبر طناز نیابد